هنرمند بوشهری: پرایدمان را فروختیم و پول دکور دادیمسیرنگ: اسماعیل ملاح جوان و آذین خیر، زوج جوان هنرمندی که اهل بوشهر هستند و سالهاست در زمینه تولید تئاتر فعالیت میکنند.به گزارش «سیرنگ» به نقل از پیام عسلویه - جواد متین: اسماعیل ملاح جوان و آذین خیر، زوج جوان هنرمندی که اهل بوشهر هستند و سالهاست در زمینه تولید تئاتر فعالیت میکنند. سابقه بازیگری هر دو به دو دهه میرسد. چند سالی است آذین مینویسد و اسماعیل کارگردانی میکند، اسماعیل دکور طراحی میکند و آذین بازی میکند. تئاتر را زندگی میکنند و زندگیشان تئاتر است.» آن من بیگانه»، «خشکسالی و دورغ»، «زوزه» و اخیرا «ناشزه» را در چند سال گذشته تولید و در بوشهر اجرا کردهاند. گزارشگر پیام عسلویه به بهانه اجرای نمایش «ناشزه» به نویسندگی آذین خیر و کارگردانی اسماعیل ملاح جوان در اردیبهشتماه سال جاری در مجموعه تئاتر شهر بوشهر گفتگویی صمیمانه با آنها انجام داده که در ادامه میخوانید:
ملاح جوان: یک دغدغهای در من وجود دارد که مربوط به امسال و سال گذشته و حتی مربوط به پنج سال اخیر نیست. خیلی به قبلتر باز میگردد. من جاهای مختلفی گفتهام که بیشترین مسئلهای که در این مملکت وجود دارد و ما از آن رنج میبریم مسائل اجتماعی است. پس از آن مسائل اقتصادی و سیاسی است؛ یعنی ریشه تمام این مسائل را مشکلات فرهنگی و اجتماعی ماست و اگر به کارهایی که من و آذین انجام دادهایم نگاه کنید، دغدغه اول همه این کارها فرهنگی و اجتماعی است؛ که اگر بتوانیم در این زمینه حداقل برای خودمان بخشی از این مسائل را حل کنیم خیلی جلو میافتیم. اصلاً هم برایم فرقی نمیکند آن مسئله اجتماعی مطرح شده را آذین خیر نوشته باشد یا محمد یعقوبی و یا داوود میرباقری. مهم این است که نمایشی کار کنیم که بروز باشد و بتواند فکر ما را انتقال دهد و چیزی که ممکن است خیلی با آن مخالف باشند این است که حتی از نظر من تاریخ مصرف داشته باشد. چون نمایش حرفی است که همان لحظه زده میشود و مثل فیلم نیست که ثبت شود و قابل اکران مجدد باشد. نمایش اولین کاری که باید انجام دهد این است که حرف روز را بزند و آن نمایش ممکن است دیگر تکرار نشود. پس میتواند تاریخ مصرف هم داشته باشد.
ملاح جوان: اتفاقاً من بسیار علاقمند به کارهای آئینی و بومی هستم. یک پروژه بومی و آئینی داریم که به همراه آذین چند سالی است روی آن کار میکنیم. ولی هنوز زمان اجرای آن نرسیده، شاید توانایی و امکانات اجرا را در اختیار نداشته باشم و شاید هم دغدغههای موضوعات اجتماعی در حال حاضر بیشتر برایم اهمیت داشته باشد. شاید یکی دو سال آینده کاری در این زمینه تولید کنیم.
ملاح جوان: به خاطر دارم خود شما دقیقاً بیست سال پیش به همراه آقای قیصیزاده نمایشی اجرا کردید به نام «زندگی در بیست» که پدیدههای نوظهور و مدرنیته در زندگی میپرداخت و نقدی که به کار وارد بود این بود که ما در بوشهر حتی آسانسور نداریم. پس زندگی مکانیکی و ماشینیزم جایی در تولید آثار نداشت. قبول دارم به جغرافیا خیلی مربوط میشود.
آذین خیر: منظور از جغرافیا استان بوشهر است یا کشور ایران؟
آذین خیر: اول اینکه در خصوص انتخاب موضوع باید این را بگویم که یک استاد عزیز تئاتر و سینما داشتیم که خیلی بزرگوار هستند، همیشه حرفش این بود که مهم نیست که در اثر هنری چه چیزی را بگوییم مهم این است که چگونه بگوییم. این حرف را اصلاً قبول ندارم. چرا که به نظر من یک هنرمند مهم است که چه بگوید. باید هنرمند با کارش. باید دغدغهای پشت حرفهایش باشد. پیام منظورم نیست. شاید به واسطه زن بودن خودم و بخش عمدهای که باز میگردد به شغل حرفهای من. شغل حرفهای منظورم شغلی است که از طریق آن کسب درآمد و امرار معاش میکنم. چون تئاتر در بوشهر حرفه ما نیست و از طریق آن کسب درآمد نداریم. شغل من به گونهای است که خانمها در ارتباط هستم. خانمهایی که هر ماه مرا میبینند و تکرار و تکرار. اگر ماه اول سکوت کنند ماه دوم سفره دلشان را باز میکنند و در این حجم درد دلهایی که با من میشود شاید بتوانم بگویم 99 درصد آنها از همین ابتذال و دردی که در تئاتر من بود دارند زجر میکشند. این ناخودآگاه رخنه کرد در ذهنم؛ و یک دفعه عقدهگشایی شد. متن و طرح اولیهای که قرار بود اجرا کنیم این نبود. یک دفعه به این سمت کشیده شدم و برایم اتفاق افتاد چون اینقدر پس ذهنم مشکلات و جریانها و ظلمهایی که در این زمینه به زنها میشد. خصوصاً در جامعه ما بصورت باینری رشد میکند و جلو میرود. زمینهاش اینقدر زیاد بود که باید مینوشتم و خوشحالم از اینکه این متن را نوشتم. اصلاً ناراحت نیستم از اینکه بگویند متن شما خیلی فمینیستی بوده. قبول ندارم یک طرفه بودن متن «ناشزه» را. ولی هیچ ایرادی نمیبینم در زنانه نوشتن خودم چون این متن اصلاً یک اثر زنانه بود و میباید حرف زن را میگفت. درد مشترکی که میان همه زنهاست. بعد از هر اجرا حداقل ده زن مرا در آغوش میگرفتند و با گریه به من میگفتند حرف ما را زدی. حرفی که هیچوقت هیچ جا گفته نمیشد. این برای من کافی بود. فکر میکنم هیچ ضرورتی بالاتر از این نیست. در خصوص جغرافیای اثر باید بگویم اول ما بیاد واقع بین باشیم. اینکه ما داریم کجا و با چه شرایطی تئاتر کار میکنیم. همین الان که از سایر استانهای کشور دعوت شدهایم برای اجرای کارمان آیا امکان این وجود دارد که از استان خودمان پای فراتر بگذاریم. چه رسد که به خارج از مرزهای این کشور فکر کنید. پس اگر واقع بینانه و بدبینانه به این موضوع نگاه کنیم متوجه میشویم که حداقل حرف جغرافیای خودمان را بزنیم و خوب بزنیم. به گونهای که خوب شنیده شده و به دل بنشیند. همین کافی است. هر چند خیانت و شک و درگیریهای میان زن و شوهر الان موضوعی جهانشمول است.
آذین خیر: خیلی مرتبط است. زن، زن است. وقتی شک در زندگی به وجود بیاید آن شک را نتواند برطرف کند در هر زمینهای آن بیماری روحی و افکار منفی به سراغ هر زنی میرود. برخی دوستان میگفتند چرا فقط زن؟ من جواب میدادم این داستان را اگر برعکس هم نشان میدادیم هندسه اثر صحیح بود چون این اتفاق میتوانست برای مرد هم اتفاق بیافتد. من در مورد پدیدهای ذهنی بنام شک، تردید و خیانت صحبت کردهام.اما از دید زن. فکر میکنم هرجای دنیا این اتفاق میافتد و دقیقاً عکسالعمل اینگونه پیش میآمد. ملاح جوان: حرفی که ما داریم میزنیم خیانت، شک و سوءتفاهم مسائلی است که در هملت و اتللو و مدهآ موضوعاتی جهانشمول هستند که شامل مکان و زمان نمیشود. پایههای اصلی یک زندگی است. از گذشته بوده و تا آینده نیز ادامه پیدا میکند. فقط کاری که ما انجام دادهایم این است که بروزش کردهایم. در زمان اتللو به گونهای خیانت اتفاق میافتاد و شک و شبهه در روابط زناشویی جوری دیگر بوده و امروز ما به گونهای دیگر اجرایش کردهایم. به همین خاطر است که ما امروز تماشاگرانی داریم که از اثر استقبال کردند. نکته جالب دیگری که به ذهن من میرسد این است که کسانی که کار را دیدند کسانی بودند که برای اولین بار بود تئاتر میدیدند. تماشاگری داشتیم که برای 4 یا 5 بار «ناشزه» را دید. حتی یک آقایی بود که یازده شب نمایش را دید. این خیلی جالب است. آذین خیر: حتی تماشاگری داشتیم که در فضای مجازی برای ما پیام گذاشته بود این کار باعث شد که من به رفتارهای خودم در آینده فکر کنم و رفتارهای مشابه این آقا با همسر آیندهام در نمایش «ناشزه» دیدم را انجام ندهم. یکی از دوستانم گفت که آقایی که از همسرش جدا شده بوده پس از دیدن نمایش گوشی را برداشته و به همسر سابقش زنگ زده که در یک صحنه از نمایش شما از تو استفاده میشده و دقیقاً مشابه رویدادی در زندگیاش بوده و بعد از این همه سال زنگ زده به همسر سابقش و از او عذرخواهی کرده. اینها اتفاقات کمی نیست. ملاح جوان: رسالت هنر همین است، این تلنگرها. آذین خیر: آقایی پس از اجرا به من گفت این اولین باری بوده که من تئاتر آمده بودم ولی شما باعث شدید من همیشه تئاتر ببینم. چه چیزی با ارزشتر از این برای من وجود دارد؟ ملاح جوان: در مورد فمینیستی بودن و یک طرفه نگاه کردن نویسنده «ناشزه» باید بگویم-البته زن ذلیل نیستم (با خنده)- ولی به عنوان یک مرد میگویم. وقتی آذین داشت این نمایش را مینوشت لحظه به لحظه با هم بودیم. اینقدر ظلمهایی که به یک زن میشود بیشتر است که هر کاری کنیم یک طرفه هست. شاید حقهایی است که جامعه به مرد میدهد. آذین خیر: آزادیهایی که جامعه به مرد میدهد و در مقابل محدودیتهایی که به زن میدهد، اگر هیچ اتفاقی نیافتد و یک زندگی خوش و خرم باشد باز به زن بیشتر از مرد ظلم میشود. به خاطر جایی است که داریم زندگی میکنیم؛ و البته در شهرستانها این ظلم بیشتر است از شهرهای بزرگ و پایتختها. همین اتفاق باعث شده که خیلی این نقد را داشته باشد که شما کارتان مرد ستیز است. چون تابلوهایی که ما برای این نمایش در نظر گرفتهایم شامل چهار تابلوی اصلی است و بقیه فرعی به شمار میرود و مکمل تابلوهای اصلی هستند. این چهار تابلوی اصلی نمایش «ناشزه» شامل اتفاقاتی است که در کنار ما افتاده، نزدیکان ما بودند، دوستان ما بودند و کاملاً مستند بوده و به همین خاطر برای کسانی که میدیدند نمایش را باورپذیر بود. فقط نویسنده این اتفاقات را نمایشی کرده و جوری به رشته تحریر درآورده که بشود اجرایش کرد. آذین: زمانی که این نمایش را مینوشتم خیلی تأکید داشتم که مشکلات بزرگ و قلنبه را نخواهم نشان دهم. نخواستم بگویم مرد فحاش است و یا دست بزن دارد و از این قبیل مسائل تکراری مثل اعتیاد و بیکاری ... میخواستم بگویم زندگی بدون هیچ اتفاق بزرگی بصورت زیرپوستی و نرم نابود میشود. اتفاقی که الان دارد بوجود میآید. همه چیز ظریف و نرم در حال فروپاشی است. باور کنید لازم نیست یک فاجعه زندگی را نابود کند. بلکه فاجعه را همین مسائل کوچک بوجود میآورد. همین چیزهای الکی. ملاح جوان: در «ناشزه» ابتدای سوءتفاهمها از یک پنهانکاری ساده شروع میشود در مورد سوختن لباس با اتو، یک مسئله ساده که هیچ غرضی پشت آن نبوده است. همین اتفاق باعث سوءظن مرد به همسرش میشود؛ و وقتی حقیقت را میگوید مرد نمیپذیرد و همین امر موجب میشود که شک ریشه بدواند. تا پایان نمایش میبینیم زن هیچ خیانتی به مرد نمیکند ولی مرد باز باور نمیکند چون شک بسیار بزرگ شده در درونش. از سوی دیگر نگاه کنیم مرد وقتی خیانت میکند و حوادثی را رقم میزند اما باز زن را زیر سؤال میبرد برای یک سوءتفاهم و پنهانکاری ساده. این چیزی است مثل اینکه اگر زن ساعت 12 شب به منزل بیاید چه قیامتی به پا میشود ولی اگر مرد تا صبح بیرون باشد هیچ اتفاقی نمیافتد. این همان تفاوتهایی است که من و شما داریم میبینیم و همان ظلمی است که در این نمایش در مورد آن صحبت کردیم. این حقهایی است که جامعه به مرد میدهد و از زن سلب میکند.
آذین خیر: مدام تکرار میکند من یک احمق دست و پاچلفتی هستم.
آذین خیر: در مورد نام نمایش که ناشزه هست خیلی حرفها شنیدم. برخی کار را خوب میدانستند و انتخاب اسم را مرتبط با اثر نمیدانستند. چرا «ناشزه» ...؟ اول اینکه اسم قشنگی است. اسمی است که تماشاگر به دنبال کشف معنای آن میرود و ناخودآگاه جذابیت برای دیدن اثر را بالا میبرد. » ناشزه» به دو معنی است. به معنی تمکین نکردن زن است. همه فکر میکنند تمکین نکردن به معنی تمکین جنسی است. در صورتی که ما دو تمکین داریم. تمکین عام و تمکین خاص. تمکین خاص به معنای تمکین جنسی است؛ اما تمکین عام در مورد زنی است که نافرمانی کند. سرکش باشد، خانه را ترک کند، غذا درست نکند و بددهنی کند. هر کار دیگری برخلاف نظر شوهرش انجام دهد. همه به ما میگویند زن نمایش شما ناشزه نبود؛ و فقط در پایان کار میتوانیم بگوییم ناشزه بود یا شد. به این فکر کنیم که نمایش تصمیم داشت یک زن ناشزه را نشان دهد و یا اینکه نشان دهد چه اتفاقی میافتد تا یک زن ناشزه بشود. آیا یک زن از زمانی که دنیا میآید ناشزه است. چرا اگر یک زن بخواهد قیام کند باید ناشزه باشد. چرا یک زن نخواهد تمکین کند؟ دیالوگ داریم در همین نمایش «چطور میتوانم کنار مردی که خیانتکار است بخوابم و از او بچهدار شوم». ناشزه یک جرم است و مرد میتواند به دادگاه رجوع کند و زن را بدون مهریه طلاق دهد. میتوان زن ناشزه را تنبیه بدنی کرد. البته نه طوری که آسیب ببیند. خیلی در این مورد تحقیق کردم. چرا و چه چیزهایی باعث میشود یک زن ناشزه شود. ما داریم اینها را نشان میدهیم؛ که اگر یک زن ناشزه شود مرد مقصر نیست و بعد حق را به مرد میدهند و زن را محاکمه میکنند. زن که آخر قیام میکند و میگوید میخواهم موهام رو دور گردن تمام مردان این شهر بپیچم و همه را خفه کنم. این یعنی زن دارد ناشزه میشود. سرکش میشود و نافرمانی میکند. ترک میکند هر آنچه را نباید ترک کند. این یعنی قیام؛ یعنی این قیام بد است؟
ملاح جوان: فکر میکنم این بحث از صحبتهایمان اینقدر تکراری است که خوانندهای نداشته باشد. حرفهایمان خسته کننده شده. برای تولید اثر اولین جایی که میآییم ارشاد است. وقتی برای تولید نمایش سه روز در هفته آنهم فقط 1.5 ساعت به ما مکان تمرین میدهند چطور میشود کار کرد. مگر تمرین یک ساعت و نیمه هم داریم؟ زمان کار ما 2 ساعت بود چطور میشود این کار را سه روز در هفته آنهم به مدت 1.5 ساعت تمرین کرد. این حرفها شوخی است.
ملاح جوان: خود تو قبلاً با من کار کردی، من همیشه گروهم خیلی برایم مهم است. میخواهم گروه بازیگری و تیم فنی و پشتصحنه تصویری که از نمایشی که با من کار میکنند برایشان یک سالن پر از تماشاگر باشد. دوست ندارم بازیگران آخرین تصویری که از اجرای عمومشان دارند با صندلیهای خالی از تماشاگر یا تعداد کم باشد. اتفاقاتی که در این سالها خیلی افتاده. اینقدر اجرا را ادامه میدهند که به تصویر سالن خالی میرسند. من انرژی بازیگران و تیم اجرایی را میخواهم حفظ کنم.
ملاح جوان: البته همیشه دوست دارم در اوج خداحافظی کنم. مثل زیدان. زیدان به راحتی هنوز میتوانست سه سال دیگر بازی کند. به جمعیت تئاتر بین بوشهر نگاه کردم و میانگینی از جامعه آماری در نظر گرفتم و تعداد اجراها را محدود کردم به یازده شب. یک بدشانسی یا خوششانسی آوردیم این بود که تماشاگرانمان تکراری میشدند؛ یعنی خیلی از تماشاگران ما وقتی نمایش را میدیدند همان شب بلیت اجرای شب بعد را خریداری میکردند. این موضوع باعث میشد خیلیها امکان دیدن نمایش را نداشته باشند. حتی به افرادی که برای چندمین بار نمایش را دیده بودند بلیت نمیفروختیم تا افراد بیشتری بتوانند کار را تماشا کنند. از این مهمتر و جالبتر این بود که 80 درصد از افرادی که ناشزه را دیدند تئاتری نبودند. یا بهتر بگویم 80 درصد از تئاتریهای بوشهر نمایش ما را نیامدند ببینند. اتفاق عجیبی بود برای من. با توجه که میدانستم کار پیچیده بود تمایل داشتم همکاران تئاتریام این اثر را ببینند و در خصوص نقاط قوت و ضعف آن بصورت تخصصی صحبت کنیم. این اتفاق نیافتاد و برایم علامت سؤال است.
زمان یکی از شرایط تمرین بود که باعث شد اولین نفری که نتوانم انتخاب کنم برای بازی در این نمایش خود تو بودی. شرایط سخت تمرینها به دلیل طولانی بودن زمان ان یکی از ایده آلهای من است. امکان بستن کار با تمرین دو یا سه ماه برای من وجود ندارد. برای اینکار وقتی تصمیم به شروع کردن گرفتیم، گفتیم در جشنواره که قرار نیست بیاییم. تمرین میکنیم هر زمان آماده شدیم اجرا میکنیم. این اتفاقی است که خیلی مه من چسبید؛ و مطمئن هستم که سالهای بعد هم به همین شکل کار خواهم کرد. البته ممکن است کاری دوماهه آماده شود ولی ممکن است کاری مثل ناشزه 10.5 ماهه آماده شود.10 ماه و نیم تمرین کردیم تا این فضای رئال و باورپذیر آماده شود. این شرایطی است که کمتر کسی میتواند با آن کنار بیاید و بپذیرد و کار کند. برنامههای بعدی که برای ناشزه داریم یکی اجرای خارج از استان است. دوستان از انجمن هنرهای نمایشی کهکیلویه کار را دعوت کردند برای اجرا در یاسوج. داریم محاسبه میکنیم که آیا امکان اجرای نمایش در سالن آنجا را داریم یا نه. این یکی از برنامههاست. برای اهواز و اصفهان هم دو جای دیگر است که با در نظر گرفتن ماه مبارک رمضان و بعد از آن جشنوارههای استانی که در پیش است ببینیم چطور میشود این کار را انجام داد یا نه. ولی به احتمال زیاد 15 تیرماه یکی از این سه شهر اجرا خواهیم داشت.
ملاح جوان: من فکر میکنم این مطالب را مخاطب شما نمیخواند.
آذین خیر: میدانید ما این نمایش را در شرایطی اجرا کردیم که خانهمان سوخته؟ ملاح جوان: من زمانی از ثبت گروه و این داستانها ناامید شدم که جاهایی که میبایست به یک گروه هنری کمک کند شانه از مسئولیت خود خالی میکنند. در عوض جاهایی به ما کمک میکنند که انتظارش را نداشتهایم. ارشاد حتی تبلیغات ما را بیشتر از یک روز جلوی ادارهاش قرار نداد. در این حد هم به ما کمک نکردند. یک کار فرهنگی داریم میکنیم. اجرای عموم داریم. برای بودجه تنها چیزی که به ما گفتند این است که 30 درصد از فروش بلیت را به ما بدهید. اگر وارد این بحث شویم دردی دوا نمیکند و فقط حرف است. شرکت مخابرات دارد به ما کمک میکند و سالن تمرین در اختیار ما قرار میدهد که از این فرصت استفاده میکنم و از مدیریت شرکت مخابرات بوشهر نهایت تشکر را دارم.
آذین خیر: از اجرای کار راضی بودم. فکر میکنم نمایش ناشزه یک گام رو به جلو برای من و اسماعیل و تمام بچههای تیم اجرایی بود. چرا که باید تعریفمان از موفقیت را نگاه کنیم. موفقیت اجرای یک نمایش برای من در راضی نگهداشتن بیننده و تماشاگر تعریف میشود. من فکر میکنم وقتی در یازده شب بر روی بدترین صندلیهایی که ممکن است وجود داشته باشد دو ساعت تمام تماشاگری که حتی نمیداند تئاتر چیست و برای اولین بار نمایش میبیند را میخکوب کنی با تمام وجود تو را در آغوش بگیرد و اشک بریزد و از تو تشکر کند و یک نفر کار را چندین بار بیاید ببیند هیچ موفقیتی بالاتر از این نیست. موفقیت یعنی حرفی را که دلت میخواهد به بهترین شکل بزنی و راحت شنیده و پذیرفته شود؛ و این پذیرفته شدن مهم است. من فکر میکنم اینها یعنی موفقیت. در ارتباط با نویسندگی باید بگویم من هیچ اصراری ندارم که به عنوان یک نویسنده خودم را مطرح کنم. من اول و آخر بازیگرم و عشقم بازیگری است. اینکه چرا مینویسم به این خاطر است که همیشه از بچگی مینوشتم و طبع شاعرانهای داشتهام.ولی شاید الان دغدغه من این است که نقشهایی را که دوست دارم بازی کنم مینویسم. هیچ اصراری هم ندارم بگویم نویسنده هستم و چه بدتر اینکه بخواهم بگویم نویسنده خوبی هستم. ولی دارم سعی خودم را میکنم و تلاش میکنم و اصلاً به دنبال تائید گرفتن از این لحاظ که نویسنده خوبی باشم نیستم. ولی همین تأییدی که از تماشاگر میگیرم و مرا پذیرفتهاند و حرفم را شنیدهاند و قبول کردهاند و نقش دلچسب خودم را برای خودم ساختهام برایم کافی است. آن جهانی را که دلم میخواهد. چون هرچه بیشتر میگردم آن چیزی را که میخواهم در هیچ نمایشنامهای پیدا نمیکنم. حتی این اواخر تئاتر هم که می بینم چه در استان و چه در تهران و حتی فیلمهای تئاتری نمیگویم ای کاش این نقش مال من بود. پیش نمیآید برایم. به همین خاطر مجبورم به نوشتن.
آذین خیر: چه جالب ...! یکی از انسانهایی که نامش را نمیبرم و برایم ارزشمند و بزرگ است و شاید الفبای تئاتر را خودش به من آموزش داد، اولین کسی که تئاتر را با او شروع کردم (فکر میکنم اسمش را نیاورم هم مشخص است کیست) در آخرین اجرا که مرا دید گفت: خسته نباشی زندگی خودت بود؟ من شوک شدم. گفتم: بله...! گفت: پرسیدم زندگی خودت بود؟ گفتم: نه...چرا...؟ گفت: مگه میشه که زندگی خودت نباشه و اینقدر ملموس باشه. نه زندگی من اصلاً این نیست. من فکر میکنم باید یک نویسنده باشی تا این را خیلی خوب درک کنی. تا پسزمینه ذهنت آرام نباشد و آسودگی خاطر نداشته باشی نمیتوانی به ذهنت اجازه دهی که جلو برود در آن زمینههایی که مایل هستی بنویسی. اسماعیل، خیلی خیلی حمایتم میکند. از روز اول که شروع به نوشتن متن میکنم خیلی به کارم اعتماد دارد. خودم استرس داشتم و احتمال این را میدادم که کار درنیاید و موضوع خطرناکی بود. وقتی دستنوشتههایم را به افرادی که مورد اعتماد و قبولم هستند میدهم و آنها رد میکنند اسماعیل پشتم است و از من حمایت میکند. سعی میکند بدون اینکه سرخورده شوم اصلاحم کند. ولی خوب توی کار بد اخلاق است. کارش برایش جدی است. خیلی ایدئالیستی کار میکند؛ و این ایدئالیستی بودن خیلی جاها خودش رو اذیت میکند. آدم وقتی به یک چیز ایدهآل فکر کند حتی اگر به آن دست پیدا نکند ولی از حد متوسط بالاتر میآید. ولی آزاردهنده است. در واقع خودش را دیوانه میکند و به دیگران هم ممکن است استرس وارد کند و به آنها فشار وارد کند. ولی خوبه که به کم قانع نیست. ملاح جوان: اگر از من بپرسید از اجرا راضی بودی من میگویم نه؛ و این به دلیل ایدهآلیست بودن من است؛ و این جای خوب است و جایی بداست. آذین خیر: همهجا بد است. (به شوخی) ملاح جوان: نه همهجا بد نیست. (با خنده) من راضی نمیشوم. همه میگویند اجراهای فوقالعادهای داشتهای ولی من خودم هنوز از اجراها راضی نیستم؛ و اگر قرار باشد من یک ماه و نیم دیگر دوباره اجرا کنم مطمئناً در کار تغییراتی ایجاد میکنم که راضی شوم. آذین خیر: آقا روز قبل از اجرا میزان صحنه تغییر داد. اصلاح کرد. اصلاً یه وضعی...(خنده)
ملاح جوان: نمیخواهم بگویم چهکاری ولی در ذهنمان کار جدیدی کلید خورده در حال پرورش ایدهاش هستیم که البته موضوع آن اجتماعی است. آذین خیر: در رابطه با کار بعدی کمی نگرانم. الان همه منتظر کار بعدی گروه هستند و اینکه صد در صد دوست دارم همچنان با محوریت زن جلو بروم. تمایل دارم به موضوعی اشاره کنم که کسانی که نظرشان برایم مهم بود به اتفاق در موردش نظر دادند و آن پایان نمایش بود. مونولوگ پایانی «رؤیا » برخی با آن موافق بودند و برخی مخالف صد درصد آن بودند. عدهای از افراد صاحبنظر میگفتند بسیار شعار زده بود و برخی میگفتند از حد خارج شده و فمینیستی بود. برخی میگفتند پر از نفرت بود و با کل اثر در تناقض بود؛ و از این دست نظرات. میخواهم بگویم دقیقاً تمام این حرفها را قبول دارم و تعمدی بود. دقیقاً میخواستم که رؤیا در پایان کار شعر بدهد. رؤیا استاده و دستش بالاست و دارد انقلاب میکند. دارد شعار میدهد. اصلاً به من نگویید چرا این مونولوگ در آن شعار است. چون دقیقاً شعار میداد.
آذین خیر: رؤیا واقعاً در مونولوگش شعار میدهد و پر از نفرت است و باید اینجوری باشد. دختری که خالی از هرگونه حس نفرت و منفی است. به سمت سیاهی کشیده میشود که در زندگیاش فقط نفرت باقی مانده و باید این حرفها را بزند. رؤیا اینگونه شد. ما داریم میگوییم رؤیا ناشزه شده. سیر داستان دارد این را میگوید. این مونولوگ چیزی شبیه وصیتنامه رویا بود. پایان رویا را باید کاملاً جدای از اثر بدانیدش. کاملاً شعار میدهد. کاملاً مرد ستیز و پر از نفرت است؛ و این چیزی است که من میخواستم؛ و اگر این اتفاق افتاده از نظر من کاملاً درست بوده است.
سخت هست، اما سختیاش از جنسی دیگر است؛ یعنی اگر این نوبد نمیشد کارکرد و زندگی کرد. اگر هرکدام از ما تئاتری نبودیم تئاتر برایمان از بین میرفت. همانطور که بسیاری از تئاتریهای عزیزمان که پس از ازدواج کمکار شدند و یا فقط به یک تماشاگر خوب تئاتر تبدیل شدهاند وهمانجا ماندهاند. ما هر دو شاغلیم و کارهای سختی خارج از خانه داریم. ولی همان ساعاتی که در خانه هستیم را مدام در حال فیلم دیدن و کتاب خواندن و یا صحبت در مورد تئاترهایی که دیدهایم، هستیم. فکر میکنم چیزی که موجب شده درگیر روزمرگی و یکنواختی نشویم و توانسته هنوز ناب و مثل روز اول باشیم همین حضور هنر در زندگیمان است؛ و اگر این نبود ما هم به یک ورطه تکرار و بیهودگی میرسیدیم.
ملاح جوان: صد در صد، امسال در کاری که اجرا کردیم یکی از عناصری را که هوشمندانه و آگاهانه استفاده کردم نور بود. استفاده از نورهای نقطهای و کادربندی سینمایی که یاد گرفتم. برگرفته از سینما بود. صدای خارج از کادر و خیلی تکنیکهای مورد استفاده در سینما در این اثر نیز به من کمک کرد. برخی معتقدند دانشگاه چیزی به آدم اضافه نمیکند من این حرف را قبول ندارم. چیزی که در رشتههای هنری از تحصیل مهمتر است تمرین کردن، اتود زدن و تست کردن است و آدم را سر پا نگه میدارد. استاندارد آدم را بالا نگه میدارد. «ناشزه» را کاری تجربی میدانید یا حرفهای، چون این کار مؤلفههایی دارد که سوق پیدا میکند به سمت تئاتر حرفهای به این خاطر است که از اقتصاد تئاتر حرف میزنم.
ملاح جوان: منظور شما از حرفهای فقط پول درآوردن است یا چیز دیگر.
ملاح جوان: من این حرفی را که شما میزنید رویش ضربدر میزنم. در تئاتر هر کاری که انجام میدهیم تجربی است. در تمام کارها ما تجربه کسب میکنیم.
ملاح جوان: بله قبول دارم. اگر مکان اجرای مناسب و شرایط اجتماعی درخوری وجود داشته باشد. این اثر میتواند یک سال و یا دو سال روی صحنه باشد. چون این حرفی است که حالا حالاها مردم با آن کار دارند. این اتفاقی است که قدیمی نمیشود. آذین خیر: ولی مسلماً بازیگر زنش میمیرد. (خنده) و بعدش حتماً باید برود پیش روانپزشک. ملاح جوان: ولی مطمئنم اگر این اثر در کشور دیگری تولید شده بود به راحتی میتوانست یکسال و دو سال نه ولی شش ماه به روی صحنه برود. چون این ظرفیت را داشت.
آذین خیر: امیدوارم از کار حمایت شود چون تمایل داریم کار را در استانهای دیگر اجرا کنیم. حالا که از استانهای دیگر درخواست داریم برای اجرا برویم، چرا این اتفاق نیافتد. چه چیزی بهتر از این. کار مورد استقبال واقع شده، به نظرم مدیر کل ارشاد باید از این کار تمام قد حمایت کند. اصلاً خود ایشان زن است. ملاح جوان: به جای آنکه دنبال آمار فعالیتهای اداری بگردیم به دنبال برترینها و بهترینهایی که هیچ تأثیری بصورت واقعی در جامعه ندارد مثل پایتخت کتاب، کاری کنیم که تئاتر خوبی از استان بوشهر صادر کنیم. آذین خیر: ما مدیر ارشاد را دعوت کردیم ولی گفتند من دقیقاً در آن تایم گیر هستم؛ یعنی واقعاً ایشان به مدت 11 روز دقیقاً در آن تایم مشغله کاری دارد. هیچکدام از کارکنان اداره ارشاد این اثر را ندیدند. حالا شما تصور کنید فرهنگ و هنر این استان در اختیار چه کسانی است. وقتی اینها برای شما ارزش قائل نیستند موجب میشود محکمتر بایستیم. ملاح جوان: چرا تئاتر بندرعباس، اصفهان، شیراز، مشهد اینهمه پیشرفت میکند؟ دلیلش حمایت مسئولین فرهنگیشان است. چرا در دورهای تئاتر یاسوج آنقدر خوب بود و حرف برای گفتن داشت؟ چون حمایت میشد. دقیقاً بعد از تغییر مدیریت دوباره تعطیل شد. آذین خیر: آقای یاراحمدی واقعاً از ما حمایت میکند. جا دارد همینجا از زحمتهای ایشان تشکر کنم. همین الان ایشان در حال رایزنی در سایر استانها هستند برای اجرای ما، ولی ایشان به تنهایی بار تئاتر را به دوش میکشند. مگر ما چه میخواهیم. ما نه بودجه میخواهیم و نه هیچ کمک دیگری چون تصمیم گرفتیم پرایدمان را بفروشیم و پول دکور بدهیم چه سرمایهای که گذاشتیم در اجراها برگردد و چه بازنگردد، ولی این بیتوجهی اذیتمان میکند. چون انگار تو اصلاً کاری انجام ندادهای.تنها کاری که با ما دارند این است که از محل فروش بلیت اجراهایتان 30 درصد را باید به ارشاد بدهید؛ و این اتفاقات بدی است. ای کاش حداقل آمده بودند و اجرایمان را دیده بودند.
اخبار مرتبط کلمات کلیدی ثبت دیدگاه | فرهنگ و هنر استان بوشهرگفتگو و مصاحبههنرمند نقاش استان بوشهر: نقاشیهایم روضه تصویری است فیلمساز بوشهری:دفاع مقدس به تولید فیلم با استاندارد بینالمللی نیاز دارد هنرمند برجسته استان بوشهر:باند بازی معضل بزرگ هنرهای تجسمی است آرشیو گزارش و یادداشتنگارخانهنمایشخانه |