روایت دیدار با آخرین نسل کوزه‌گری این سرزمین

کد خبر : 4809تاریخ ثبت : 1396/1/15 09:58:27
 روایت دیدار با آخرین نسل کوزه‌گری این سرزمین

روایت دیدار با آخرین نسل کوزه‌گری این سرزمین

استاد صمد شهرستانی، از آخرین بازماندگان هنر درحال انقراض سفال این سرزمین است. از مسئولان انتظار دارد با کمکی اندک او را در زنده نگه‌داشتن هنر کوزه‌گری و سفال‌سازی یاری کنند.

به گزارش «سیرنگ»، اواسط تعطیلات نوروز بود. عمارت ساعت تبریز طبق روال سال‌های گذشته تمام درهای خود را به سوی مسافران گشوده بود و با برنامه‌های مختلف میزبانی می‌کرد. خوشحال بودم از خوشحالی مهمانان‌مان و لابه‌لای قدم‌های مسافران، مثل میزبان ناخوانده‌ای قدم می‌زدم و هر از گاهی از شور و شوق مردم و عمارت عکس می‌گرفتم و در ذهن خودم از ردپای تو در توی مردم گزارش می‌بافتم.

هم‌سو با باد اختیار و با بی‌برنامگی تمام، به نگارخانه رفتم که نام دیگر زیرزمین عمارت ساعت است. هیاهو و صدای مسافران و مردم تقریبا در تمام غرفه‌هایی که صنایع دستی یا سوغات تبریز را می‌فروختند یکسان بود؛ جز در انتهای سالن نگارخانه که ازدحام جمعیت اجازه نمی‌داد بفهمم چه خبر است و چه‌چیزی توانسته این‌همه چشم را در آن واحد به خود جلب کند. نزدیک‌تر و نزدیک‌تر رفتم تا رسیدم به جایی که می‌شد با نیم‌نگاهی مرد سالخورده‌ای را دید که در پشت دستگاه سفالگری نشسته و با چهره‌ای که انگار خود را لایق آن‌همه نگاه نمی‌دانست، کار می‌کرد.

اینکه او می‌توانست در کمتر از چند ثانیه ظرف یا کوزه‌ای سفالی بسازد، زیاد طول نکشید که من را هم به جمع ناظران متعجب اضافه کرد. همه گوشی به‌دست لحظات چرخیدن گل را تماشا می‌کردند. مرد که آنقدرها هم پیر به نظر نمی‌رسید، چنان گرد سفیدی بر موها، ابرو و سیبیل‌اش نشسته بود که گویا چندین بار شخصیت اصلی کتاب «صدسال تنهایی» «مارکز» بوده است.

حسی درونم فریاد می‌زد او پیر نیست اما چیزی که چشمانم می‌دید، به شدت حسم را تکذیب می‌کرد. منتظر ماندم تا آخرین کوزه کوچک را هم با دستان کلفت اما هنرمندش بسازد تا جلوتر بروم و از او سنش را بپرسم بلکه صلحی ابدی بین حس و چشمانم برقرار شود.

حدود ۱۰دقیقه گذشته بود و مردم پراکنده شده بودند. سلام کردم و اندکی بیش‌تر نزدیک شدم. نمی‌دانست من خبرنگارم و گویا برایش اهمیتی هم نداشت که کسانی که به نظاره کار او می‌نشینند از کدام قشر جامعه باشند. خودم را معرفی کردم؛ دستش را به سویم دراز کرد. نشستم در صندلی نه‌چندان استانداردی که در کنارش بود. خجالت کشیدم که همان ابتدای گفتگومان سنش را بپرسم و یک اندوه سنگین جدید را بار دستان چروکیده و خسته‌اش کنم.

ظروف سفالی که بر روی میزش چیده شده بود هنوز خشک نشده بودند، اما با اندکی دقت می‌شد حاصل یک عمر هنرمندانه زیستن را در آن‌ها دید. راجع به خودش پرسیدم که از کی شروع به کار سفال کرده و جوابی را شنیدم که منتظرش بودم: اهل تبریز نیستم، در کوزه‌کنان(حوالی شستر) به دنیا آمده‌ام و فقط برای این نمایشگاه به تبریز آمدم. از ۱۱سالگی دستم به گل آمیخته شد چون برادر بزرگم دستش توی کار سفال بود، من را هم کنار خودش نشاند و کار یادم داد و مدتی هم برایش کارگری کردم.

چنانکه گویی کم کم دارد به گذشته وارد می‌شود ادامه داد: بعد از ۵ یا ۶ سال کارگری خودم به طور مستقل سفالگری را شروع کردم.

دوباره سوالم را تکرار کردم و از او خواستم بیشتر درباره کودکی‌ و علاقه‌اش به هنر و از همان حرف‌های کلیشه ای بگوید که هر هنرمندی در مصاحبه‌اش عنوان می‌کند، ولی گویا کودکی‌اش در چند کلمه کار و کارگری و سفال تمام شده بود و بعدها فهمیده بود در رشته‌ای هنری فعالیت می‌کند.

پرسیدم سفالگری یا کوزه‌گری چه‌گونه هنری هست و با کمی مکث و خنده‌ای نصف و نیمه گفت: خوب، هنر است. خوبی‌اش هم به علاقه هر فرد بستگی دارد و من خودم علاقه خیلی زیادی دارم ولی منتها مشکلاتی که دارد آزرده‌ام می‌کند.

اواسط تعطیلات نوروز بود. عمارت ساعت تبریز طبق روال سال‌های گذشته تمام درهای خود را به سوی مسافران گشوده بود و با برنامه‌های مختلف میزبانی می‌کرد. خوشحال بودم از خوشحالی مهمانان‌مان و لابه‌لای قدم‌های مسافران، مثل میزبان ناخوانده‌ای قدم می‌زدم و هر از گاهی از شور و شوق مردم و عمارت عکس می‌گرفتم و در ذهن خودم از ردپای تو در توی مردم گزارش می‌بافتم.

هم‌سو با باد اختیار و با بی‌برنامگی تمام، به نگارخانه رفتم که نام دیگر زیرزمین عمارت ساعت است. هیاهو و صدای مسافران و مردم تقریبا در تمام غرفه‌هایی که صنایع دستی یا سوغات تبریز را می‌فروختند یکسان بود؛ جز در انتهای سالن نگارخانه که ازدحام جمعیت اجازه نمی‌داد بفهمم چه خبر است و چه‌چیزی توانسته این‌همه چشم را در آن واحد به خود جلب کند. نزدیک‌تر و نزدیک‌تر رفتم تا رسیدم به جایی که می‌شد با نیم‌نگاهی مرد سالخورده‌ای را دید که در پشت دستگاه سفالگری نشسته و با چهره‌ای که انگار خود را لایق آن‌همه نگاه نمی‌دانست، کار می‌کرد.

اینکه او می‌توانست در کمتر از چند ثانیه ظرف یا کوزه‌ای سفالی بسازد، زیاد طول نکشید که من را هم به جمع ناظران متعجب اضافه کرد. همه گوشی به‌دست لحظات چرخیدن گل را تماشا می‌کردند. مرد که آنقدرها هم پیر به نظر نمی‌رسید، چنان گرد سفیدی بر موها، ابرو و سیبیل‌اش نشسته بود که گویا چندین بار شخصیت اصلی کتاب «صدسال تنهایی» «مارکز» بوده است.

حسی درونم فریاد می‌زد او پیر نیست اما چیزی که چشمانم می‌دید، به شدت حسم را تکذیب می‌کرد. منتظر ماندم تا آخرین کوزه کوچک را هم با دستان کلفت اما هنرمندش بسازد تا جلوتر بروم و از او سنش را بپرسم بلکه صلحی ابدی بین حس و چشمانم برقرار شود.

حدود ۱۰دقیقه گذشته بود و مردم پراکنده شده بودند. سلام کردم و اندکی بیش‌تر نزدیک شدم. نمی‌دانست من خبرنگارم و گویا برایش اهمیتی هم نداشت که کسانی که به نظاره کار او می‌نشینند از کدام قشر جامعه باشند. خودم را معرفی کردم؛ دستش را به سویم دراز کرد. نشستم در صندلی نه‌چندان استانداردی که در کنارش بود. خجالت کشیدم که همان ابتدای گفتگومان سنش را بپرسم و یک اندوه سنگین جدید را بار دستان چروکیده و خسته‌اش کنم.

ظروف سفالی که بر روی میزش چیده شده بود هنوز خشک نشده بودند، اما با اندکی دقت می‌شد حاصل یک عمر هنرمندانه زیستن را در آن‌ها دید. راجع به خودش پرسیدم که از کی شروع به کار سفال کرده و جوابی را شنیدم که منتظرش بودم: اهل تبریز نیستم، در کوزه‌کنان(حوالی شستر) به دنیا آمده‌ام و فقط برای این نمایشگاه به تبریز آمدم. از ۱۱سالگی دستم به گل آمیخته شد چون برادر بزرگم دستش توی کار سفال بود، من را هم کنار خودش نشاند و کار یادم داد و مدتی هم برایش کارگری کردم.

چنانکه گویی کم کم دارد به گذشته وارد می‌شود ادامه داد: بعد از ۵ یا ۶ سال کارگری خودم به طور مستقل سفالگری را شروع کردم.

دوباره سوالم را تکرار کردم و از او خواستم بیشتر درباره کودکی‌ و علاقه‌اش به هنر و از همان حرف‌های کلیشه ای بگوید که هر هنرمندی در مصاحبه‌اش عنوان می‌کند، ولی گویا کودکی‌اش در چند کلمه کار و کارگری و سفال تمام شده بود و بعدها فهمیده بود در رشته‌ای هنری فعالیت می‌کند.

پرسیدم سفالگری یا کوزه‌گری چه‌گونه هنری هست و با کمی مکث و خنده‌ای نصف و نیمه گفت: خوب، هنر است. خوبی‌اش هم به علاقه هر فرد بستگی دارد و من خودم علاقه خیلی زیادی دارم ولی منتها مشکلاتی که دارد آزرده‌ام می‌کند.

از خود استاد درباره ماجرای کوزه‌کنان همدان که شهرتی بسیار فراگیرتر از کوزه‌کنان آذربایجان شرقی دارد پرسیدم. با جملاتی مقتدر اما متواضع پاسخگو شد: در واقع می‌توانم به جرات ادعا کنم که کوزه‌کنان ما مبدا و منشا هنر سفال در کل ایران بوده است. همان‌طور که از اسمش هم پیداست مردمان این سرزمین با کوزه‌گری رابطه‌ بسیار دیرینه‌ای دارند و هیچ‌یک از فامیلان و آشنایان ما با هنر سفال غریبه نیستند. دوستان من در سال‌های قبل رفتند همدان و شهرهای بزرگ ایران و هنر و سبک خودشان را هم با خودشان به آنجا بردند. در مواردی هم تعدادی از هنرجویان از سایر شهرها یا حتی سایر کشورها به نزد ما آمدند که کار یادشان بدهیم. اینگونه شد که اکنون شهر و دیار ما که حرف سفال را در کشورمان رواج داد، اکنون حرفی برای گفتن ندارد و این بسیار غمگین‌کننده است.

از سکوتم سوالم را فهمید و ادامه داد: وقتی می‌گویم حرفی برای گفتن نداریم یعنی آنطور که باید، پیشرفت نکرده‌ایم. مثلا من می‌خواستم کارهایم را برای کشورهایی همچون جمهوری آذربایجان بفرستم که استقبال هم می‌شد و به این وسیله، هنر ما در جوامع بین‌المللی هم مطرح می‌شد؛ ولی وقتی رفتم به گمرک گفتند برای هر کیلو سفال باید یک دلار بدهی! مگر برای من چقدر سود دارد که یک‌دلارش را هم به گمرک بدهم؟ مشکل اصلی پیشرفت نکردن هنر شهر ما مسئولان ما هستند. وقتی مسئولان فقط می‌گویند هنر فلان است هنر خوب است و... ولی در عمل هیچ اقدامی برای پیشرفت هنر و هنرمند انجام نمی‌دهند، دیگر چه انتظاری می‌توان داشت؟

با لحنی عصبی آمیخته به غم و دل‌سوزی گفت: من را از دوم فروردین به این نمایشگاه صنایع دستی دعوت کرده‌اند که بیایم کار کنم و مسافران تماشا کنند. در ۶روزی که از صبح تا شب اینجا بوده‌ام –با هیچ‌مزدی- تقریبا ۱۰۰۰نفر از جوانان از من طریقه آموزش و ساخت سفال را پرسیده‌اند. واقعا بچه‌های بسیار مشتاقی برای آموختن هنر سفال داریم و هرکس که می‌آید و می‌بیند ،می‌خواهد یاد بگیرد ولی حداقل امکاناتی مثل مکان و دستگاه نداریم و من هم به خدا اگر داشتم خرج می‌کردم تا این بچه‌هایی که صادقانه دوست دارند، یاد بگیرند. اگر مسئولان مربوط بتوانند یک مکان مناسب با اندکی تجهیزات مثل دستگاه سفال و... فراهم کنند که شاید در کل ۱۵میلیون تومان خرج داشته باشد، من قول می‌دهم که بدون هیچ‌چشم‌داشت مالی بیایم و آموزش بدهم. جوانان هم این هنر را دوست دارند ولی چون بیش‌تر دنبال کسب درآمد هستند سراغش نمی‌آیند اما کودکانی که صرفا هنر را بخاطر هنرش دوست دارند یاد بگیرند، باید بسیار ارزشمند شمرده شوند و از آن‌ها به عنوان تنها فرصت‌های باقی‌مانده برای زنده نگه داشتن هنر این سرزمین استفاده کنیم.

احساس کردم اگر بیش‌تر گفتگو را طول بدهم، شاید بیش‌تر او را یاد چیزهایی بیندازم که اکنون به عنوان هنرمند مملکت حق داشت، داشته باشد ولی ندارد. به نشانه اتمام بحث و رفتن، کوله‌ام را نزدیک‌تر کردم و پشتم انداختم. طوری که گویا گفتگوی رسمی تمام شده و خودمانی‌تر صحبت می‌کنیم از استقبال مسافران پرسیدم درحالی که جوابش را دقایقی قبل دیده بودم: مسافران زیادی چه از داخل و چه از خارج می‌آیند این‌جا و کارم را تماشا می‌کنند. ولی مسئله اینجاست که فقط تماشا می‌کنند بدون اینکه چیزی بخرند. شاید به طور متوسط اینجا هر روز ۱۰ یا ۱۵ تومان درمی‌آورم که به زور ایاب و ذهابم را تامین می‌کند. فقط می‌توانم بگویم عشق است من را در روزهای تعطیل می‌کشاند می‌آورد اینجا که با اندک هنرم مردم را خوشحال کنم.

ایستادم و دست از کار کشید و ایستاد. داشتم خداحافظی می‌کردم که یک‌دفعه یادم افتاد نه اسم استاد را پرسیدم و نه سنش را که بین حس و چشمانم دعوایی به پا کرده بود. همینطور که داشتم دست می‌دادم پرسیدم و با خنده‌ای از ته دل شنیدم: صمد شهرستانی هستم و ۵۶سال دارم. دیگر وقت زیادی برای زنده نگه داشتن کوزه و سفال ندارم. این جوانان هستند که باید آستین هایشان را بزنند بالا.

بعد با همان خنده زیبا اما خسته‌اش من را بدرقه کرد. شک تازه‌ای درباره سنش به من وارد شده بود: واقعا ۵۶سال داشت؟ ولی خیلی پیرتر از این‌ها بنظر می‌رسید و... این‌ها جملاتی بودند که مدام با خودم مرور می‌کردم. همه مردم فکر می‌کنند هنرمندان با حال مرفهی که دارند جوان می‌مانند و پیر نمی‌شوند؛ ولی مردم نمی‌دانند همه هنرمندها اینگونه نیستند. آن‌هایی که کوزه‌شان را جز با عشق و جز برای عشق نساخته‌اند، آن‌هایی که دغدغه هنر درحال انقراض شهرشان را دارند، آن‌هایی که... آن‌هایی که ناخواسته و بدون اهدافی مثل کسب شهرت و ثروت پا در وادی هنر گذاشتند، زودتر پیر می‌شوند، حتی زودتر می‌روند ... .

 

 

 

 

 

 

 

نقاشی‌‌هایم روضه‌ تصویری است کتاب «راه شاهی و راه آهن بوشهر-برازجان» رونمایی شدهنرمندان تئاتر گناوه در جشنواره ملی رضوی شرکت می‌کنندانتشار فراخوان سوگواره شعر عاشورایی تشّان
اخبار مرتبط
    کلمات کلیدی
    ثبت دیدگاه



    فرهنگ و هنر استان بوشهر

  • دیدار رئیس بسیج هنرمندان استان با مدیرکل ارشاد بوشهر
  • نقاشی‌‌هایم روضه‌ تصویری است
  • کتاب «راه شاهی و راه آهن بوشهر-برازجان» رونمایی شد
  • هنرمندان تئاتر گناوه در جشنواره ملی رضوی شرکت می‌کنند
  • انتشار فراخوان سوگواره شعر عاشورایی تشّان
  • برترین‌های جشنواره شعر علوی در استان بوشهر معرفی شدند
  • مجوز راه‌اندازی سینما در عالیشهر صادر شد
  • فراخوان سوگواره هنری عاشورایی بوشهر منتشر شد
  • مجموعه «شعر و شور دشتیاتی» منتشر شد
  • محافل طنز استان بوشهر به‌صورت مجازی برگزار می‌شود
  • دو نمایشگاه فرهنگی و هنری در بوشهر افتتاح شد
  • برگزاری یازدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی در استان بوشهر
  • فروش طرح بهارانه کتاب استان بوشهر ۸۰ درصد افزایش یافت
  • انجمن ادبی دشتی در بنیاد شعر و ادب ایرانیان ثبت شد
  • پویش مجازی «خاک خورشید» در بوشهر راه‎‌اندازی شد
  • کتاب «بقیه نقیه و ضمیمه اللطیفه» منتشر شد
  • برگزیدگان بوشهری جشنواره ملی موسیقی جوان تجلیل شدند
  • اقلیم و دین دو عامل تاثیرگذار در پوشش ایرانیان
  • نمایشگاه کتاب دهه فجر در بوشهر افتتاح شد
  • نمایش آثار جشنواره فیلم فجر در بوشهر کلید خورد
  • سودای جان‌بخشی سیمرغ فجر به سکوت سینمایی بوشهر
  • درخشش هنرمندان بوشهری در جشنواره تئاتر «سردار آسمانی»
  • شرکت ۵۴ کشور در جشنواره بین‌المللی پویانمایی بوشهر
  • برگزیدگان سوگواره شعر «از عرشیان نینوا» معرفی شدند
  • برگزیدگان جشنواره شعر خلیج فارس معرفی شدند
  • امضای تفاهم‌نامه ایجاد مرکز نوآوری فرهنگ، هنر و رسانه استان بوشهر
  • موزه مطبوعات، چاپ و نشر بوشهر راه‌اندازی می‌شود
  • پخش ۶٠ هزار دقیقه برنامه هفته دفاع مقدس از صداوسیمای بوشهر
  • برگزیدگان جشنواره واخوان خیال در بوشهر معرفی شدند
  • ‌دومین دوره جایزه ملی غزل حسین جلال‌پور برگزار می‌شود
  • راهیابی آثار هنرمند بوشهری به جشنواره گلدسته‌ها
  • برپایی نمایشگاه نقاشی عاشورایی رستاخیز در بوشهر
  • افزایش 120 درصدی فروش تابستانه کتاب در استان بوشهر
  • آخرین اثر زنده‌یاد رمضان امیری در بازار کتاب
  • آئین اختتامیه جایزه ملی شعر جم برگزار شد
  • نامزدهای چهره برتر هنر انقلاب اسلامی در بوشهر معرفی شدند
  • کتاب شعر «سیب‌های سرخ معطر» در بوشهر رونمایی شد
  • کرونا گردهمایی سالانه عکاسان بوشهر را لغو کرد
  • بانوی نقال خوان بوشهری در جشنواره غدیر خوش درخشید
  • نتایج دومین فراخوان آثار خوشنویسی قدر اعلام شد
  • دفاع مقدس به تولید فیلم با استاندارد بین‌المللی نیاز دارد
  • انگیزه‌‌ام از پژوهش، یافتن هویت هنری خودم است
  • پذیرفته شدن اثر فیلمساز اهرمی در جشنواره بین‌المللی انگلیس
  • برگزیدگان کتاب سال استان بوشهر درباره کتابهایشان چه گفتند؟
  • برگزیدگان جایزه کتاب سال بوشهر معرفی شدند + تصاویر
  • چهره برتر هنر انقلاب اسلامی در استان معرفی می‌شود
  • بسیج هنرمندان خط مقدم مقاومت هنری است
  • مجموعه نقاشی «مهر و ماه» اثر استاد علی بحرینی
  • باند بازی معضل بزرگ هنرهای تجسمی است
  • اختتامیه جایزه شعر جم به فروردین ماه موکول شد
  • چهار هزار بوشهری اجراهای موسیقی فجر را تماشا کردند
  • نمایشگاه «شیشعر» در بوشهر گشایش یافت
  • تعطیلی فعالیت‌های هنری استان بوشهر
  • واگذاری مجتمع فرهنگی هنری بوشهر
  • اختتامیه جشنواره موسیقی فجر در بوشهر برگزار شد + تصاویر
  • برگزاری جشنواره تئاتر مردمی بچه‌های مسجد در بوشهر
  • جشنواره نمایش‌های کوتاه آبادان از بوشهر آغاز شد
  • هنرمندان بوشهری در جشنواره تئاتر فجر درخشیدند
  • جدول جشنواره موسیقی فجر بوشهر منتشر شد
  • شب‌شعر «غیاب شاعر» در گناوه برگزار شد
  • آرشیو