آتشی راز ماندگاری شعر هایش را میدانست«غرض از آفرینش دیدار دو دوست است» این کلامِ آسمانیِ شمسِ عزیز تبریز است در پاسخ به مهمترین دغدغه و مساله انسانِ اندیشمند. این دغدغه تمامِ انسانِهای اندیشمند و دردمند است از سپیدهدم تاریخ تا همین امروز.عباس عاشورینژاد: «غرض از آفرینش دیدار دو دوست است». این کلامِ آسمانیِ شمسِ عزیز تبریز است در پاسخ به مهمترین دغدغه و مساله انسانِ اندیشمند. این دغدغه تمامِ انسانِهای اندیشمند و دردمند است از سپیدهدم تاریخ تا همین امروز. شمس بیغروبِ تبریز، غرض از آفرینش را دیدار دو دست میداند؛ این دو دوست میتواند هم اشاره داشته باشد به دوستی انسان با رفیق اعلایش در آسمان و هم به دوستی انسان با همنوعانش در این کره خاکی. اگر ما بپذیریم که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند و آن را متفاوت تفسیر و تحلیل کنند و آن را دوست بدارند و یا ندارند ولی به دیدگاههای هم احترام بگذارند، آن وقت دیدار دو دوست میسر میشود. خداوند نیز فرموده است که ما را گروه گروه و شعبه شعبه آفریده است با اختلافهای فراوان «... جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفو ... » (حجرات/13) بزرگی انسان در این است که با وجود این همه اختلافات ما، وجوه اشتراک خود را بهتر بشناسیم و بر اساسِ مشترکات، به هم نزدیک شویم و همدیگر را بشناسیم و هنرِ دوست داشتنِ همدیگر را در خود تقویت کنیم، واقعا که این گفته چقدر حکیمانه است که آن کسی که بیشتر به تفاوت میان خودش و دیگران آگاهی دارد، بیشتر میتواند نقاط مشترک خود را با دیگران پیدا کند و بر آن تاکید کند. به خوبی به یاد می آورم که روزی که به بوشهر آمدم، درست ساعت 5:30 دقیقه صبحِ روز 25 آبان 1372 بود. هوا بهشدت بارانی و من شیفته باران و این نشانه را به فال نیک گرفتم. در آن زمانها، به لحاظ استخدام در خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) مرکز تهران، در بخش اخبار استانها، با نام اغلب نامآوران خطه جنوب آشنا بودم. با استقرارم در این شهر به سرعت با اهل فرهنگ آشناتر شدم و لزوم این کار مرا از محافل و جلسات رسمی به گفتوگوهای غیررسمی کشاند. در زمانی بسیار کوتاه با استاد منوچهر آتشی دیدار کردم. مزید رفاقت ما، تا حدود زیادی رابطه مرید و مرادی پسرخالهام –حسین عسکری، شاعر و دبیر انجمن وقت ادبی بیشابور کازرون– با استاد منوچهر آتشی بود. تقریبا طی چند سال بعد با مطالعه و اندیشه بیشتر در آثارِ اهل قلم استان دریافتم که در مجموع، همه آنها، با وجود اختلافات در علاقه و سبک و سیاق نویسندگی، چه مذهبیها و چه متهمانِ غیرمذهبی، همه از یک قبیله هستند؛ دریاییاند یعنی بیادعا و صمیمی با اندیشهای ژرف و شایستگی بسیار برای دوستی. تقریبا در آن سالهای اولیه گمان نمیکردم که بهدلیل عقاید پررنگ مذهبیام بتوانم با متهمانِ به غیرمذهبی بودن طرح رفاقت نزدیک داشته باشم ولی اتفاقات بعدی، خلافِ این را ثابت کرد. در آن زمان، سرآمد روشنفکران بوشهری استاد منوچهر آتشی بود و اغلب جلسات ادبی به محوریت او برگزار میشد. دیدار من با او وقتی شروع شد که حامل نامه مفصل بودم از دوستِ منتقد و شاعرِ مشهور کشور استاد یوسفعلی میرشکاک برای آتشی. این نامهای خصوصی بود درباره موضعگیریهای نویسنده نامه در باره آتشی. این نامه را میرشکاک در زمانی نوشت که بهدلیل انتقادهای بیرحمانه و غیرمنصفانهاش به استاد احمد شاملو در روزنامه کیهان تحت عنوان «سخنی با پیر سلطنتآباد» غوغایی به پا کرده بود ولی نامهای که من حامل آن بودم در واقع عذرخواهی بود از آتشی به لحاظ انتقادهایش از وی که در حضور من نوشته بود. وقتی استاد آتشی، نامه را خواند لبخندی تلخ زد و فقط گفت یوسف فرزند من است، او وجدانی ناشکیب دارد و دیگر هیچ نگفت و با سکوت تمام دیگرباره نامه را نگریست و از من تشکر کرد. هرگز ندیدم که در القای اندیشهاش تعصب ورزد. او تسامح را در عالیترین مرتبهاش تجربه میکرد. بهخاطر دارم زمانی که در دفتر هفتهنامه آیینه جنوب، با هم فلسفه تاریخ را مرور میکردیم در ضمن گفتههایش، با استناد به فرموده مولا علی (ع): «ولا یمکن الفرار من حکومتک» گفت: «علی بینظیر بود، فوقالعاده تاریخ و فلسفهاش را میفهمید.» هرگز ندیدم اندیشه کسی را به سخره بگیرید که در مقام احترام زیسته بود. با احترام میشنید، میگفت، سکوت میکرد و پیوسته در اندیشه بود. این سلوک او تداعی می کرد این بیت از شعر او را: «سر که از بار تفکر چو شتر خم شده بود/ از جنون مست و سبکبال شد و آدم شد» از سیاستزدگی پرهیز داشت. من حتی یکبار درباره سیاست سخنی از او نشنیدم. چند بار از او شنیدم که میگفت: این روزها فقط به به ادبیات میاندیشم، به شعر و شعور و به آفرینش و هستی. از روشنفکربازی متنفر بود. روزی در خانه یکی از نویسندگان شعری خواند و نظر حاضران را پرسید؟ هر کس سخنی با تعریف و تمجید گفت. نگاهش را خیره کرد به طرف یکی از حاضرانی کرد که تحصیلات بالای دانشگاهی داشت و گفت تو چه فهمیدی. مخاطب گفت: من چیزی نفهمیدم. استاد دوباره آن شعر را خواند و مخاطب دوباره همان پاسخ را داد و استاد در خلوت به او گفت آنان هم از این شعر چیزی نفهمیدند، حرمت مرا کردند، اظهارنظرهای بیربط کردند. در حقیقت من از شعر خودم مطمئن نبودم آن شعر دیشب در هنگام خواب به سراغم آمده بود، نمیدانستم حاصل الهام بود یا خیالی بیپایه. آن مخاطب بعدها به من گفت: آخرِ شب، وقت خداحافظی، استاد شعر خود را به آرامی مچاله کرد در سطل آشغال انداخت و گفت: آنچه که از نظر من گذشته بود، شعر نبود چون تو از آن چیزی نفهمیدی، بنابراین ارزش نگهداشتن نداشت، شعری که جمع بزرگی از اهل قلم از آن چیزی نفهند، شعر نیست و من آن زمان خود را در کوشکِ یعقوب لیث یافتم که خطاب به محمدبن وصیف سجزی گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت!» (روزی که یعقوب لیث آخرین بازماندگان خوارج را تار و مار کرد. شاعران در تعریف او شعرها سرودند از جمله محمدبن وصیف سجزی که دبیر دیوان رسایل او بود و ادب را نیکو میدانست. و یعقوب این جمله را در پاسخ او گفت که شعر زیر را به عربی خواند: «قد اکرمالله اهل المصر و البلد/ بملک یعقوب ذیالافضال و العدد/ قد آمن الناس نحواه و عندته/ ستر منالله فیالامصار و البلد». پس یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت» محمدبن وصیف پس شعر پارسی خواند و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت. مجهول المؤلف: تاریخ سیستان تصحیح ملکالشعرا بهار، انتشارات موسسه خاور 1314 ش، صص 210 – 209) و این یعنی استاد تاریخ ادبیات را بهخوبی میدانست و راز ماندگاری شعرهایش را میفهمید. زیاده سخن نمیگفت که ژرفای سکوت را در نوردیده بود. به آرامی میرفت که دریافته بود با دویدن فقط کفشها پاره میشود. ساده بود که حقیقت را در باغچه یافته بود. به چشم حقارت در کسی نمینگریست که عظمت در نگاهش بود. این اواخر عمر بسیار میگریست، شاید به رازی دست یافته بود که زبانِ گفتنش نبود. اینها و غیر اینها کافی بود تا من مشتاقانه او را بهعنوان یک استاد و یک دوست دیدار کنم و او نیز در آخرین یادداشتی که بر کتاب «ریرا» به تاریخ 1389/7/1 نوشت و برایم فرستاد. مرا دوست فرزانه و یگانه خویش خواند. آیا غرض از آفرینش جز این است: دیدار دوست. منبع: بامداد جنوب اخبار مرتبط: آئین بزرگداشت منوچهر آتشی در بوشهر برگزار شد + تصاویر نخستین نکوداشت مفاخر فرهنگی استان بوشهر برگزار شد
اخبار مرتبط
کلمات کلیدی ثبت دیدگاه | فرهنگ و هنر استان بوشهرگفتگو و مصاحبههنرمند نقاش استان بوشهر: نقاشیهایم روضه تصویری است فیلمساز بوشهری:دفاع مقدس به تولید فیلم با استاندارد بینالمللی نیاز دارد هنرمند برجسته استان بوشهر:باند بازی معضل بزرگ هنرهای تجسمی است آرشیو گزارش و یادداشتنگارخانهنمایشخانه |