نقاش با زمانه و مخاطب خود تغییر می کندسیرنگ: هنرمندان نقاش جوان بوشهری گفت: سالها میگذرد و من تغییر میکنم، شهر تغییر میکند، ایران تغییر میکند و مخاطبان من هم تغییر میکنند، پس کارهای من هم باید تغییر کنند.به گزارش «سیرنگ» - مسعود عرب زاده: پردیس صدر هنرمند جوان نقاش متولد نوزدهم مهرماه 1368 در بوشهر است و پدر وی نیز از هنرمندان نقاش هم استانی است. این هنرمند به تازگی نمایشگاه انفرادی نقاشی خود را در فرهنگسرای تاریخی بندر بوشهر برپا کرد و در این باره با او گفتگویی داشتیم. خانم صدر از خودتان بگویید و از چه زمانی و چگونه به نقاشی علاقمند شدید؟ سلام، پردیس صدر متولد نوزدهم مهرماه 1368 در بوشهر هستم. تحصیلات دورهی کارشناسی را در دانشگاه خلیجفارس بوشهر در رشتهی ادبیات انگلیسی و دورهی کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد بوشهر در رشتهی آموزش زبان انگلیسی گذراندهام. در حال حاضر مشغول تدریس زبان انگلیسی در موسسهی زبانسرای بوشهر هستم و تدریس را دوست دارم. از زمانی که به خاطر میآورم همیشه نقاشی را دوست داشتم، رنگها را دوست داشتم، بوی رنگ را دوست داشتم و طبیعتاً اولین جرقهها را پدرم و کارهایش در ذهن من به وجود آوردند. کلاس اول دبستان اولین تابلو رنگ و روغن را با راهنمایی و کمک پدرم کشیدم. فکر میکنم آن نقاشی را هنوز داشته باشم. هشتساله که بودم به خاطر ممتاز شدن در مدرسه به رسم هدیه مرا در کلاسهای نقاشی مکاتبهای جهاد دانشگاهی هنر تهران ثبتنام کردند و از آن پس نقاشی کردن من جدی شد. آن دوره حدوداً یک سال و نیم به طول انجامید و پس از آن من موفق به گرفتن گواهینامهی پایان دورهای بالاتر از گروه سنی خودم شدم. آموزش مکاتبهای به این صورت بود که من نقاشیها و طراحیهایم را با موضوع و تکنیکهای مشخص شده توسط مربی به تهران میفرستادم. ایشان نقاط قوت و ضعفش را در یادداشتهایی برای من میفرستادند و به همراه یادداشتها متون تخصصی مرتبط هم فرستاده میشد که باید میخواندم و در نقاشیهای بعدی به کار میگرفتم. مربی پرحوصلهای با نام مستعار «مهربان» که نام اصلیاش را هنوز هم نمیدانم کارها را پیگیری و تصحیح میکرد و برایم میفرستاد تقریباً هر دو هفته یکبار. در آن زمان بچه بودم، گاهی هم از فشردگی کارها خسته میشدم، مدرسه هم بود. گاهی زمان کم میآورد ما مهربانیها و تشویقهای پدر و مادرم همیشه بود که دلیل ادامه دادنم میشد. بعد از این دوره باید در کلاسهای بزرگسالان شرکت میکردم که برگزار نشد و تنها مربیام بعد از آن پدرم بود فقط زیر نظر پدرم کار میکردم. البته محدود نبود، خانه ما همیشه پر از مجلهها کتابها و آلبومهای متفاوت بود، قدیمی و جدید و من هم همزمان با پدرم پیگیری میکردم. در دوران راهنمایی به مدت دو سال خوشنویسی را یاد گرفتم اما رنگ را بیشتر دوست داشتم. ادامه پیدا نکرد. زمانی که وارد دبیرستان شدم به جهت اینکه کار در گروه را هم تجربه کنم در کلاسهای مجتمع فرهنگی بوشهر شاخهی تجسمی شرکت کردم. در تمام مراحل تحصیلی از دبستان تا دبیرستان در تمام مسابقات هنری استان بوشهر شرکت کردم و تقریباً در همهی آنها به عنوان برندهی مسابقه انتخاب شدم . اما بعد از مدرسه در هیچ مسابقه یا جشنوارهی دیگری شرکت نکردم. تاکنون چند نمایشگاه نقاشی انفرادی داشتهاید؟ حاصل سابقهی تخصصی من در نقاشی به غیر از شرکت در نمایشگاههای گروهی سه نمایشگاه در سالهای 1388-1391 و 1397 است. مهرماه سال 1388 زمانی که دانشجوی کارشناسی بودم اولین نمایشگاه را برگزار کردم که مشترک بود با پدرم و در گالری سورهی حوزهی هنری بوشهر به مدت یک هفته برگزار و با استقبال خوبی روبرو شد. در آن نمایشگاه حدوداً چهل اثر به نمایش گذاشته شد که تقریباً سیوچهار یا پنج تای آن از نقاشیهای من بود. نمایشگاه سال 88 یک نمایشگاه کارگاهی بود و اسم خاصی نداشت و سوژهها و سبکهای آن هم محدود نبودند. مجموعهای منتخب بود از همهی نقاشیهای تمرینی من که با سبکهای متفاوت سوژههای مختلف و تکنیکهای گوناگون و حتی یکی دو اثر کپی شده از آثار نقاشهای موردعلاقهام بودند. استقبال از این نمایشگاه هم من و هم پدرم را برای برگزاری نمایشگاههای دیگر تشویق کرد. آذرماه سال 1391 دومین نمایشگاه مجدداً با همراهی پدرم در گالری سوره با نام «شور عشق» برگزار شد و مدت برپایی این نمایشگاه دو هفته بود. «شور عشق» تخصصیتر بود و موضوع کارها مرتبط و سبککارها از هم فاصله نگرفت و بهگونهای مردمنگاری بود، توصیفی که خودمان برایش انتخاب کردیم. سوژههای همهی نقاشیها صحنههایی از زندگی روزمرهی مردم را در گوشههایی از ایران و نه تنها بوشهر به تصویر کشیدند (البته برای من همیشه تأکیدی برای بیشتر نشان دادن بوشهر وجود دارد). مردی که ماهی میگیرد یا شاید سبزی میفروشد، زنی که نان میپزد یا بچهداری میکند و یا فرهنگ پوشش کرد و لر و ترک و عرب و... سبک نقاشیهای این نمایشگاه امپرسیونیسم و امپرسیونیسم نو بود و با پاستل و رنگ و روغن اجرا شدند. بعد از «شور عشق» نقاشی کشیدن من پراکنده شد. دورهی کارشناسی ارشد شروع شد و ... بین سالهای 95 تا 96 تحت تأثیر کلاسهای تصویرسازی که البته بسیار کوتاهمدت بود و پس از آن با مطالعهی خودم ادامه پیدا کرد مجموعهای از کارهای رمانتیک را کشیدم. رمانتیک به معنی ساده و عامیانهاش «احساسی و عاشقانه» نه تخصصی که شامل موضوعات دیگری هم میشود و تکنیک کارها همچنان پاستل و غالباً رنگ و روغن بودند با سبکی متفاوت و شخصیت غالب این نقاشیها زن است. ا ین سری جدید هم مثل نقاشیهای گذشتهی من صحنههای از زندگی روزمرهمان را به تصویر کشیده است و آنچنان سخت و مفهومی نیست و به راحتی داستان را بیان میکنند، اما اینجا کمتر از سختیها میگوید. گاهی به جای اینکه نان بپزد ساز مینوازد و ... تفاوت این مجموعه نه تنها در سبک که در تفاوت سایز اجرا نیز بود. سایز بومهای انتخاب شده از 7 سانتیمتر تا 80 سانتیمتر متغیر بود. بیشتر نقاشیها بسیار کوچک بودند و اجرای جزئیات دشوار و این مجموعه با عنوان «دلنوازان» در خردادماه سال 97 در نگارخانهی عمارت دهدشتی به نمایش گذاشته شد. این بار نمایشگاه انفرادی بود و با استقبال گرم و پرمهری روبرو شد. با وجود نداشتن تبلیغات گسترده با تعداد قابل توجهی از بازدیدکنندگان روبرو شدیم که حداقل خودم انتظارش را نداشتم (پشتیبان همهی کارهای من تلاشها و مهربانیهای بیدریغ پدرم مادرم و خواهرم است). تصور برخی از بازدیدکنندگان این نمایشگاه بر این است که در نمایشگاه «شور عشق» ایرانی بودهاید و فضای سنتی را دوست داشتید ولی در نمایشگاه «دلنوازان» گرایش غربی و اروپایی پیدا میشود و مسئلهی عشق پررنگ میشود دلیل آن چیست؟ از زوایای دید متفاوتی میشود به این سؤال پاسخ داد. به تصویر کشیدن یک سوژه برای بیان واقعیتی داستانی است. گاهی ستوده میشود و مورد قبول و تشویق و ترویج قرار میگیرد و گاهی نقد میشود (از جهت منفی آن) و شاید رد شود. بیان یک مسئله دلیل رد یا قبول آن نیست. بله، من ایرانی هستم، بوشهری هستم، کشورم شهرم و بیشتر آدابورسوم فرهنگهایش را دوست دارم و از فرهنگ کشورهای دیگر هم بیاطلاع نیستم اما از تاریخ و ادبیات فاصله نمیگیرم. کمی هم سفر کردهام و از نزدیک دیدهام و هیچکدام را هم برتر از فرهنگ ایرانی نمیبینم بماند این بحث که تغییر کردهایم و خیلی چیزها را از یاد بردهایم. من در دو مجموعهی اول بوشهر و ایران را به تصویر کشیدم اما نقاشی کشیدن من تنها محدود به این نیست و هیچ تعهدی وجود ندارد که سوژهی تمام نقاشیهای من شبیه دو مجموعهی گذشته باشد. سالها میگذرد و من تغییر میکنم، شهر تغییر میکند، ایران تغییر میکند و مخاطبان من هم تغییر میکنند، پس کارهای من هم باید تغییر کنند. اما در حوالیِ همهی این تغییرات نقاشیهای مجموعهی جدید هم هنوز ایرانی است. آدابورسوم ایران را فراموش نکرده است و المانهای ایرانی تقریباً در همهی این نقاشیها به چشم میخورند. سازهای ایرانی گلیم و گبه و قالی. هفتسین و ... و کمتر دلبر اروپایی دیده میشود که کمانچه نواز باشد و بر روی قالی پرنقشونگار ایرانی بنشیند. نوروز را جشن بگیرد و ... . پس من در همین مجموعهی جدید هم ایرانی هستم اما زندگی مردم ایران تنها در روستاها و لباسهای محلی و زندگی مردم بوشهر تنها کنار دریا و همان چهار محلهی قدیمی در جریان نیست. اگر کمی آنطرف تر برویم از ایرانی بودن فاصله نگرفتهایم. ترکیب سبک و سوژهی جدید به جهت تفاوت – نوآوری و پرهیز از یکنواختی است نه تأثیر از غرب یا غربزدگی. از دیگر تفاوتهای این مجموعه در این است که به قول شما مسئلهی عشق پررنگ میشود و چون اکثراً آن را حذف میکنیم ایرانی به حساب نمیآید. اگر نقاشیهای من عشق را به تصویر بکشد هویت غربی پیدا میکند. فراموش میکنیم که «لیلی و مجنون» «شیرین و فرهاد» و ... ایرانی هستند پس من با پررنگ کردن مسئلهی عشق هنوز هم ایرانی هستم. شخصیت اصلی همهی کارهای این مجموعه زن است، دلیل خاصی دارد؟ در دو مجموعهی قبل هم بیشتر شخصیتها زن بود. من خود زنم و زنانگیام را دوست دارم و شکی نیست که یکی از دلایل انتخاب زن به عنوان شخصیت غالب همین باشد اما تنها دلیل نیست. در این مجموعهی جدید که کارها احساسی و عاشقانه است شکی نیست که زن بهتر و بیشتر میتواند آن را بیان کند. البته استفاده از موتیف زن مفاهیم بسیاری را بیان میکند و پیامهای متفاوتی دارد. در مکتب سمبولیسم زن اکثراً برای بیان معصومیت و معنویات در نظر گرفته میشود و در نقاشیهای «روساتی» و «ویستلر» هم زن همیشه در جایگاه والایی از زیبایی قرار دارد و عشقی دست نیافتنی را بیان میکند. نقاشان روسی هم اکثراً موتیف های زن را برای بیان اینکه تجسمی است از قلمرویی پاکتر و والاتر به کار میگرفتند. بحثهایی از دیدگاه جنسیتی هم وجود دارد و دوگانگیهایی را هم به همراه دارد و گاها مضامین منفی را هم بیان میکند اما این بخش آخر مدنظر من نبوده و تنها برای بیان عشق، عاطفه لطافت و زیبایی از زن استفاده کردهام. در این نقاشیها بایدی برای دلبری وجود ندارد و اجباری در کار نیست. هر کس با توجه به احساس خودش پیامی را از نقاشیهایم برداشت میکند اما شکی نیست که مردم زیبایی را دوست دارند و زن هم زیباست و اولین تصور و تجسم از واژهی دلبر میتواند زن باشد. جایی خواندهام که اگر شعر خوبی یا رمان خوبی بخوانی چیزی از آن در وجود تو در وجدان تو و در شخصیت تو میماند و از راههای مختلف به تو کمک میکند. من از مطالعه به دور نیستم و خواندن من محدود به موضوع خاصی نیست و زیاد شعر و رمان میخوانم و با وجود اینکه شاید یک علاقهی عادی دخترانه باشد اما اشعار و رمانهای عاشقانه را بیشتر دوست دارم. در دانشگاه هم ادبیات خواندهام و زمان زیادی را برای بررسی و تحلیل اشعار و رمانهای عاشقانه گذراندهام و طبیعی است که تأثیرگذار باشد و نتیجهاش یک مجموعهی عاشقانه باشد. همانطور که پیشتر هم گفتم کارهای من اکثراً خیلی ساده داستان را بیان میکنند. مخاطبان عادی هم بهراحتی سوژه و داستان را متوجه میشوند. البته که دختران هم سن خودم بیشتر این مجموعه را دوست داشتند اما فکر میکنم برای همه ارتباط با این مجموعهی جدید ساده باشد. بله... شاید کمی هم شخصی باشد. به هر حال من در هر دوره بر اساس احساس و علاقه و خواست خودم تصمیم به بیان یک موضوع میگیرم و فکر نمیکنم ویژگی بدی باشد و شخصی بودن میتواند کار را منحصربهفرد جلوه دهد. در این شکی نیست که من همیشه به دنبال واکنش مخاطب هستم و هنر همیشه به دنبال جلبتوجه بوده و هنرمند هم همیشه به این توجه نیاز دارد. حتی به نظر من واکنش مخاطب اگر منفی هم باشد از نبودنش بهتر است. دوست ندارم کارهایم شبیه به هم و قابل پیشبینی باشند. دوست دارم آن دسته از هنرمند و هنردوستانی که کارهایم را پیگیری میکند همیشه منتظر تصاویر جدید باشند و یکنواختی را تجربه نکند. انتخاب «عشق» به عنوان تم اصلی این مجموعهی جدید با وجود ساده و عام بودنش و با وجود اینکه در شعر و داستان و فیلم و تئاتر شاید به راحتی و به وفور بیان شود اما در نقاشیهای حوالیِ ما (البته این دوران و نه گذشته) کمتر دیده میشود. پس بیشتر جلب توجه میکند و از آنجا که نقاشی از هیچ واژهای برای بیان استفاده نمیکند و تنها با به تصویر کشیدن واقعیت را بیان میکند. تاکنون از منظر اقتصادی به هنر نقاشی نگاه کردهاید؟ فکر میکنم در ایران یا حداقل در بوشهر هنر نقاشی آنچنان بازار اقتصادی خوبی نداشته باشد و معمولاً سروکلهی مشتریها فقط در چند روز نمایشگاه پیدا میشود و آن هم بعد از شنیدن قیمت خیلیها نظرشان عوض میشود البته من در اولین نمایشگاهم تعداد زیادی را فروختم نه اینکه خیلی ارزان فروختم اما در آن زمان قیمت تابلوها برایم مهم نبود. فقط دوست داشتم نقاشیهایم بر روی دیوار باشند و دیده شوند. در دومین نمایشگاه همهی نقاشیها پرکار و پرهزینه بودند و کارها را برای خودم نگه داشتم، مشتری بود اما نه به قیمتی که من مشخص کرده بودم. دو تابلو را هم به موزهی دریانوردی اهدا کردم و به نظرم ارزشش بیشتر از فروشش بود اما در مجموعهی آخر کارهای جدید بسیار موردتوجه قرار گرفت و با همان قیمت مشخص شده تقریباً در دو روز اول اکثر کارها به فروش رسید؛ اما همانطور که گفتم این روند فقط در روزهای برگزاری نمایشگاه رخ میدهد و نقاشی کردن نمیتواند حرفهی اصلی من برای درامد باشد و من هم نمیتوانم فقط به یک مدل خاص کار کنم و نمایشگاه هم نمیتواند هر ساله بر پا باشد، اگر باشد هم درآمد یک سال را تأمین نمیکند، بماند که نقاشی هنر گرانی است و قیمت تابلوها بر اساس سایز طرح و زمان سپری شده برای یک اثر مشخص میشود. در نمایشگاه «دلنوازان» نقاشیها در دو قسمت گذاشته شدند دلیل آن چه بود؟ دلیلش این بود که در قسمت اول هر نقاشی یک موضوع مستقل داشت و به دیگری وابسته نبود اما نقاشیهای قسمت دوم با سوژههای مشابه و مرتبط به هم بودند و برای جلب توجه بیشتر بهتر بود کنار هم قرار گیرند. برای شما آرزوی موفقیت داریم.
اخبار مرتبط کلمات کلیدی ثبت دیدگاه | فرهنگ و هنر استان بوشهرگفتگو و مصاحبههنرمند نقاش استان بوشهر: نقاشیهایم روضه تصویری است فیلمساز بوشهری:دفاع مقدس به تولید فیلم با استاندارد بینالمللی نیاز دارد هنرمند برجسته استان بوشهر:باند بازی معضل بزرگ هنرهای تجسمی است آرشیو گزارش و یادداشتنگارخانهنمایشخانه |