شخصیت‌های قصه‌های قرآن در دو بیتی‌های فایزدشتی
سیرنگ: استاد دانشگاه خلیج فارس گفت: در بسیاری از دوبیتی­های فایز تلمیحات به برخی از آیات قرآنی وجود دارد که با آن آیه‌ی مد نظر را در ذهن خواننده جلوه‌گر می‌سازد.
كدخبر: id-5618
تاريخ: 2018-06-16 21:19:39

به گزارش «سیرنگ» - مسعود عرب زاده: محمدعلی دشتی متخلص به «فایز» و مشهور به فایز دشتی، دوبیتی‌سرای نام آشنای استان بوشهر و از مفاخر فرهنگی استان بوشهر است.

در گفتگویی با دکتر خداداد بحری استادیار دانشگاه خلیج فارس بوشهر به بررسی شخصیت‌های قصه‌های قرآن در دو بیتی‌های فایزدشتی پرداختیم. با ما همراه باشید.

لطفاً مختصری درباره زندگی فایز که بی‌گمان معروف‌ترین شاعر استان بوشهر است توضیح دهید و نحوه آشنایی وی با قرآن را بیان کنید.

زائر محمدعلی دشتی متخلص و معروف به فایز دشتی در سال 1250 ه.ق/ 1834 م در روستای «کُردُوان» از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر متولد شد. پدرش مظفر فرزند حاج درویش از افرادی است که نسل در نسل ریاست روستا را به عهده داشتند. از دوران کودکی و نوجوانی وی اطلاع خاصی در دست نیست جز اینکه یاد کرده­اند که تحصیلات خود را در زادگاهش آغاز کرده سپس وارد حوزه علمیه بردخون شده است. شغل وی کشاورزی بوده و از همین راه امرار معاش می‌کرده است. در اواخر عمر بر اثر درگیری با رؤسای کردوان به روستایی دیگر به نام گِزدراز  مهاجرت کرده و در سال 1330 ه.ق/1912 در هشتادسالگی در همان روستا چشم از جهان فروبست. (مشایخی، 1381، ص: 54-55)

علت عدم اشتهار این شاعر را به عدم وجود تاریخ نویسان و نسب شناسان در آن خطه در دوره‌ی شاعر ذکر کرده‌اند. (زنگویی، ترانه‌های فایز، 1375، ص: 9)

جایگاه فایز در ادبیات فارسی چگونه است؟

فایز پس از باباطاهر عریان بزرگترین دوبیتی سرای ایران است که با زبان عامیانه شعر سروده است. رکن زاده آدمیت در مورد زبان شعر وی می‌گوید: «[فایز] شروع به گفتن دوبیتی‌هایی به لهجه‌ی دشتی و عامیانه کرد. ابیاتش دلیل بر سادگی و سوز درون اوست و بی‌شباهت به دوبیتی‌های باباطاهر عریان همدانی نیست و این‌گونه شعر را اروپاییان فولکلور گویند و بدان اهمیت شایان دهند». (زنگویی، 1380، فایز ترانه‌سرای جاوید ص: 10 به نقل از رکن زاده آدمیت)

در برخی از تذکره‌ها ذکر شده که کودکان در بوشهر در مکتب‌خانه­ها پس از قرآن و موش و گربه و دیوان حافظ و شاهنامه و کلیات سعدی شعر فایز می‌آموزند. (همان، ص: 12) که این امر به اهمیت شعر وی نزد مردم بوشهر اشاره دارد.

قرآن کریم چگونه در شعر فایز تجلی یافته است؟

پیش از بحث دربارۀ نمود قرآن در دوبیتی‌های فایز لازم است در ابتدا به دو گونه از محسنات بدیعی یعنی تضمین و تلمیح اشاره کنم:

تضمین آن است که شاعر در کلام خویش بخشی از شعر معروف دیگری را بگنجاند و اگر نزد ناقدان شعر و سخنوران معروف نباشد به آن اشاره نماید. (الهاشمی، 1367، ص: 434)

تلمیح در اصطلاح بدین معنی است که به داستانی مشخص یا شعری معروف یا ضرب‌المثلی رایج اشاره کنند بی‌آنکه آن را ذکر نمایند. (همان، ص: 436) کزازی درباره‌ی تلمیح می‌گوید:

«چشمزد یا تلمیح آرایه‌ای است درونی که سخنور با آن، سخت کوتاه، از داستانی، مثلی، گفته‌ای و هرچه از این گونه، سخن در میان می‌آورد و آن داستان یا مثل یا گفته را به یکبارگی در ذهن سخن دوست برمی‌انگیزد. چشمزد آرایه‌ای است که سخنور به یاری آن می‌تواند بافت معنایی سروده را نیک ژرفا و گران‌مایگی بخشد و دریایی از اندیشه‌ها را در کوزه‌ای تنگ از واژگان فروریزد. از آنجاست که سخنورانی پندار آفرین و اندیشه‌ورز چون حافظ که سروده‌های خویش را با مایه‌ها و لایه‌هایی از نگاره‌ها و انگاره‌های شاعرانه، پی‌درپی و تودرتو ژرفی و شگرفی می‌دهند، از این آرایه بسیار بهره برده‌اند.» (موسوی گرمارودی، 1392، ص: 75 به نقل از کزازی)

یکی از نکات مهم در کاربرد تلمیح ایجاز و معنی آفرینی از طریق تداوم معنی در ذهن خواننده است، زیرا باعث تنوع تفسیری و خوانش‌های متکثر می‌گردد. (ساسانی، 1383، ص: 177)

اکنون اشاره می‌کنم به اینکه اثر قرآن کریم در شعر فایز به هر دو شکل تلمیح و تضمین تجلی‌یافته است. تلمیح یکی از مهم‌ترین اشکال بینامتنی در شعر فایز دشتی است که شاعر با اشاره به حوادث تاریخی به شعر خویش غنا می‌بخشد و بر معنای کلامش می‌افزاید. تلمیحات وارده در شعر فایز را می‌توان به بخش‌های زیر تقسیم کرد.

1) اشاره به شخصیت‌های داستان‌های قرآن کریم

یکی از داستان‌های قرآن کریم، قصه‌ی ابراهیم (ع) با نمرود ستمگر زمانه است (انبیاء:51-70) که چون ابراهیم بر ایمان به خدا پای فشرد و بت‌های صنم‌پرستان را شکست، دستور داد آتشی بزرگ فراهم کنند، آنگاه وی را در منجنیق گذاشتند و در آتش افکندند اما خداوند آتش را بر پیامبرش سرد نمود.

فایز برای بیان عشق سوزان خود به محبوب که سراسر وجودش را فرا گرفته، از این داستان که از فرهنگ قرآنی الهام گرفته، مدد می‌جوید و با اشاره به آن، خاطره داستان مذکور را در ذهن شنونده زنده می‌کند تا  کُنه عشق خویش به محبوب را بیشتر نمایان کند:

صنم عشق تو همچون نار نمرود *** مرا در منجنیق عشق فرسود

خلیل آسا رود فایز در آتش *** تو «قل یا نار کونی برد» کن زود

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 148)

از دیگر داستان‌های وارده در قرآن، قصه‌ی سلیمان و بلقیس ملکه سبأ است که در سوره نمل (20-44) وارد شده است. فایز از این داستان بهره می‌گیرد، دل در پی یارش را چون هدهد در سرزمین سبأ، رفتن خیالش به دنبال دل را بسان خیال سلیمان در پی هدهد می‌انگارد و به این هم بسنده نمی‌کند بلکه سرعت حضور معشوق در دل خویش یا به تعبیری بهتر دائم الحضور بودن یار در دلش را همانند حاضر شدن فوری عرش بلقیس توسط آصف بن برخیا می‌نمایاند:

دل من همچو هدهد در سبا شد *** خیالم چون سلیمان در قفا شد

دل فایز ز استحضار بلقیس *** مثال آصف بن برخیا شد

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 153)

داستان یوسف و زلیخا از داستان‌های بی‌همتای قرآن است که عبدالرحمن جامی به تأسی از کتاب مجید، آن را به زبان شعر درآورده است، فایز نیز از این داستان وام می‌گیرد و برای نمایاندن گرفتاری خویش در دام معشوق، از متن قرآن در متن خویش بهره می‌گیرد و خواننده را به فضای آن داستان می‌برد تا ضمن نمایاندن گرفتاری خویش به کلام خود غنا بخشد:

شکار سرو قدی ماه رویم *** زلیخا طلعتی، زنجیر مویم

به زنجیر جفا فایز! چو یوسف *** به تاریکی زندان کرده خویم

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 153)

فایز در جای دیگری نیز به داستان یوسف و غم هجران یعقوب (ع) در فراق فرزند اشاره می‌کند و خود را چون یعقوب که هر صبح و شام داستان یوسف را با خود زمزمه می‌کرد، می‌پندارد که سحرگاهان قصه‌ی در بند شدن دل با زنجیر محبوب را تقریر می‌کند:

سحرگاهان ز غم با باد شبگیر *** کنم یعقوب سان این قصه تقریر

به مصر تن زلیخای خیالت *** گرفته یوسف دل کرده زنجیر

(همان: 165)

یکی دیگر از داستان‌های قرآن کریم قصه‌ی رفتن موسی (ع) به وادی طور و تجلی نور الهی بر کوه است (اعراف: 143)، فایز از این متن مقدس قرآنی در شعر خویش بهره می‌برد و در کلامی پر از مبالغه تجلی یار را چون تجلی نور الهی بر کوه می‌نمایاند:

زحسن رویت ای نادیده مهجور *** شدم پیر و حزین و زار و رنجور

بت فایز تجلی کرد یک بار *** همان نوری که بد در وادی طور

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:168)

در جایی دیگر نیز به همین داستان اشاره می‌کند تا نهایت درخشش چهره‌ی یار را برای خواننده بنمایاند:

به زیر زلف، برق گوشواره *** زده بر خرمن عمرم شراره

بیا فایز که از نو آتش طور *** تجلی کرده بر موسی دوباره

(همان، ص: 203)

عیسی (ع) دارای معجزات بسیار بود، از مهم‌ترین آن‌ها زنده کردن مردگان که چون به اذن خدا در آنان می‌دمید روح رفته به تن برمی‌گشت. (آل‌عمران: 49؛ مائده: 110) اهمیت این معجزه سبب شده که در کلام شعرا و ادیبان اصطلاح «دم عیسی»  یا «دم مسیحا» رایج گردد. فایز نیز از این داستان بهره می‌گیرد و با بیانی پرسشی و به شکلی ضمنی شمیم زلف یار را به انفاس عیسی (ع) تشبیه می‌کند:

نسیم امشب عجب دفع غمی تو *** یقین دارم نه از این عالمی تو

شمیم زلف یار فایزستی *** و یا ز انفاس ابن مریمی تو؟

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:203)

الیاس و خضر از پیامبرانی هستند که در قرآن کریم از آن‌ها یاد شده است نام الیاس به صراحت در قرآن کریم ذکر شده (انعام: 85؛ صافات: 123) اما نام خِضر به صراحت در قرآن وارد نشده است ولی بر اساس آنچه در تفسیر المیزان آمده، وی پیامبری مرسَل بوده و مردم را به سوی توحید و اقرار به پیامبران و کتاب‌های او دعوت می‌نمود و معجزه‌اش این بوده که روی هر چوب خشکی می‌نشست، سبز می‌شد و بر هر زمین بی‌آب و علفی که می‌نشست سبز و خرم می‌شد و سبب نامگذاری وی به خضر نیز همین بوده است. (طباطبائی، 1370، ج 13، ص: 597-598)  گفته‌اند خضر مأموریتی در دریاها دارد و الیاس در خشکی‌ها و  برخی می‌گویند مأموریت خضر در خشکی است و مأموریت الیاس در دریا. (مکارم شیرازی، 1387، ص: 161) به هر جهت فایز از این موضوع بهره می‌برد و از خدا می‌خواهد که اگر معشوقش در دریا است الیاس را یار او گرداند و چون به خشکی رسد خضر را قرینش نماید:

بت زورق نشینم در امان باد *** خدایش از بلایا حرز جان باد

به دریا باد فایز! یارش الیاس *** به صحرا خضر با وی هم‌عنان باد

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 136)

ایوب از پیامبران الهی است که در صبر و پایداری به وی مثل می‌زنند و در قرآن به مبتلا شدن وی و اجابت دعایش اشاره شده است (انبیاء: 83 و 84). فایز دریک دوبیتی که ناتوانی‌اش را در برابر جفای یار یادآور می‌شود و وی را فرامی‌خواند تا دلِ زخم­خورده از جفایش را مرهمی نهد، به صبر ایوب اشاره می‌کند، صبری که شاعر از تحمل آن ناتوان است:

وفا دخلی به محبوبی ندارد *** جفا هم بیش از این خوبی ندارد

بتا زخم دلم را مرهمی نه *** که فایز صبر ایوبی ندارد

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:149)

2) اشاره به آیات قرآن کریم

در بسیاری از دوبیتی­های فایز تلمیحات به برخی از آیات قرآنی وجود دارد که با آن آیه‌ی مدنظر را در ذهن خواننده جلوه‌گر می‌سازد. شاعر در ابیات مبالغه‌آمیز زیر، خلال چند تشبیه بلیغ برای بیان زیبایی یار، به درخت طوبی، حوض کوثر، حوران بهشتی و توصیف نور الهی که در سوره‌ی نور (35) وارد شده نیز اشارتی لطیف می‌نماید:  

قدت طوبا، لبت کوثر، رخت حور *** از این حسن خدایی چشم بد دور

بت فایز زخوبی بی‌نیاز است *** بود سر تا قدم نور علی نور

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 167)

در دوبیتی زیر نیز تلمیح شاعر به حوض کوثر واضح و مبرهن است:

بهشت از روی تو بهتر نباشد *** ز حوران حسن تو کمتر نباشد

از آن لعل لب و دندان، فایز! *** یقین دارم که در کوثر نباشد

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:148)

در دوبیتی زیر نیز، اشارتی می‌نماید به صور اسرافیل در آخِرالزمان و مردن جمیع خلائق و برپا شدن قیامت:

تو پنداری که تا گشتی ز من دور *** ندارم در نظر چشم تو منظور

رود از سَرْ خیالش فایز! آن دم *** که آواز اسرافیل آید از صور

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:158)

دوبیتی زیر نیز که در توصیف گیسوان و سپیدی گردن یار سروده شده است حاوی تلمیح واضحی است به آیات سوره‌ی قدر از کتاب مجید:

دو گیسوی تو جانا لیلة القدر *** بیاض گردن تو مطلع الفجر

ملایک تهنیت گویند فایز! ***شب وصلت ز الف شهر بهتر

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 165)

در مصرع چهارم از دوبیتی زیر نیز تلمیحی است به آیه‌ي ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (نور: 30) به مردان با ایمان بگو که چشم فرو نهند و پاکدامنی ورزند که این برای آنان پاکیزه‌تر است همانا خدا به آنچه می‌کنند آگاه است﴾

ز آب و آتش و از خاک و از باد *** خدا رخسار خوبان را صفا داد

چو چشم ما نظر بگشاد، فایز! ***غضوا ابصارکم را کرد ارشاد

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:154)

در مصرع آغازین دوبیتی زیر نیز که روی یار را به نور خورشید مانند می‌کند، اشارتی است به آیه‌ی نخست سوره‌ی شمس:

که والشمس الضحی روی تو اییار *** شب دیجور، گیسوی تو اییار

که فایز با همه بالانشینی *** فدای حلقه موی تو اییار

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:170)

در یک دوبیتی دیگر فایز برای نشان دادن ازلی و ابدی بودن عشقش به محبوب به پیمان و اعترافی اشاره می‌کند که خداوند از ذریه‌ی آدم گرفت: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ (اعراف: 172) و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه‌ی آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند آری گواهی دادیم تا روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم﴾

نه من امروز پا بند تو هستم *** که من پابستِ پیمان الستم

که فایز! دست پیمانی محالست *** برم این عهد در جایی که هستم

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص:191)

در ابیات زیر نیز که از هجران یار و نرسیدن به وصال سخن می‌گوید، برای بیان تأثیر چشم معشوق در دل بی قرار خویش بیان می‌کند که چشم خمار یار سبب شده که تا چشمه معمور دوان‌دوان در پیش روانه شود که چشمه‌ی معمور اشارتی است به آیه‌ی ﴿وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ: سوگند به خانه‌ی آباد﴾ (طور: 4)

ز وصلت عاقبت مهجور رفتم *** خدا داند که من مجبور رفتم

ز شوق چشم مخمور تو فایز ***دوان تا چشمه معمور رفتم

(زنگویی، 1375، ترانه‌های فایز، ص: 233)

نمونه‌هایی از تضمین در دوبیتی‌های فایز

در میان دوبیتی‌های فایز گاه با ابیاتی مواجه می‌شویم که شاعر آیات قرآن را بدون دخل و تصرف در شعر خویش گنجانده است از آن جمله است دوبیتی زیر که پیچش موی یار را به شکل نوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» مانند کرده است:

سر زلف تو جانا لام ومیم است *** چو «بسم الله الرحمن الرحیم» است

به هفتاد دو ملت برده حسن ***  قدم از هجر تو مانند جیم است

(همان، ص: 118)

از دیگر نمونه‌های تضمین در شعر فایز دوبیتی زیر است که آیه‌ی آخر سوره‌ی فجر را در مصرع آخر آن گنجانده است:

بُدی زلف سیاهت لیلة القدر *** شب وصلت ز الف شهر بهتر

هر آن کس یار فایز دید گفتا *** «سلام هی حتی مطلع الفجر»

(همان، ص: 173)

هرچند شاعر در این دوبیتی‌ها هدفی غیر ترانه‌های عاشقانه‌ی همراه با سوز و گدازی که ناشی از فراق یار است دنبال نمی‌کند و گاه با بیانی مبالغه‌آمیز آیات را در توصیف یار و عشق همراه با سوز ولی عشق زمینی‌اش مورد استفاده قرار می‌دهد، تلمیحاتش به این دوبیتی‌ها معنایی دیگر می‌دهد. این تلمیحات و اشارات شاعر، داستان یا کلام اصلی را در ذهن شنونده دوباره زنده می‌کند؛ و شاعر با این تلمیحات خواننده را در فضایی گسترده‌ای وارد می‌کند و چنان به کلامش ژرفا می‌بخشد که کمتر فنی از فنون بیان قدرت گنجاندن این همه معنا را در این مختصر داراست.

Thumbnail

آیا تلمیحات فایز منحصر به اشاره به آیات و شخصیت‌های قرآن کریم است یا اشاره به شخصیت‌های اسلامی و ایرانی نیز در آن وجود دارد؟

تلمیحات موجود در دوبیتی‌های فایز به تلمیحات قرآنی محدود نمی‌گردد. در برخی از تلمیحات، شاعر به شخصیت‌های تاریخی اسلام و ایران و برخی اسطوره‌ها اشاره می‌کند. شاعر در برخی از دوبیتی‌ها برای بیان عواطف خویش با تلمیحی لطیف و کلامی موجز معنایی عظیم می‌آفریند و خیال خواننده را به اعماق تاریخ می‌کشاند. از آن نمونه است دوبیتی زیر که شاعر در نظر دارد بداقبالی خود را از همه‌ی بخت برگشتگان سخت‌تر نشان دهد، بدین منظور با اشاره به بلال حبشیـ مؤذن پیامبر (ص) ـ و مقام و منزلتش در اسلام و اختلاف منزلتش با سایر مؤذنان، تفاوت بخت برگشتی خویش در مقایسه با دیگر نگون­بختان عالم را به تصویر می‌کشد:

نه هر سرچشمه‌ای آب زلال است *** نه هر لاله رخی صاحب کمالست

نه هر برگشته­بختی هست فایز *** نه هر گلدسته خوان مثل بلالست

(همان، ص:129)

در دوبیتی زیر که شاعر به تفاوت شأن افراد بر اساس لیاقتشان سخن می‌گوید، از اختصاص داشتن رفرف و دلدل به پیامبر (ص) و امام  علی (ع)  بی بهره بودن دیگران از آن استفاده می‌کند:

به صعوه منصب بلبل ندادند *** به نیلوفر شمیم گل ندادند

چرا فایز! به جز اولاد هاشم *** کسی را رفرف و دلدل ندادند

(همان، ص: 149)

از نمونه‌ اشعاری که شاعر در تلمیحاتش به اسطوره‌های ملی استفاده می‌کند، دوبیتی زیر است که به داستان بیژن و منیژه و گرفتار شدن بیژن در چاه به وسیله‌ی افراسیاب شاه تورانی و پدر منیژه و رها شدن وی از چنگال مرگ توسط رستم اشاره دارد:

بُتا بیژن صفت در چَه گرفتار *** منیژه ­وار اگر هستی وفا دار

کمند زلف بگشا چون تهمت *** تو فایز را ز چاه غم برون آر

 (همان، ص: 172)

از دیگر نمونه‌ها، دوبیتی زیر است که در هر مصرع به یک شخصیت اسطوره‌ای اشاره می‌کند: بهمن فرزند اسفندیار، رستم، منیژه و بیژن:

خم ابروست یا شمشیر بهمن *** مژه یا نیزه یا تیر تهمتن

بت فایز منیژه سان به یکبار *** به چاهم در فکن مانند بیژن

(همان، ص: 192)

در دوبیتی زیر نیز شاعر به داستان خسرو و شیرین و فرهاد اشاره دارد، چشم سرمه کشیده‌ی یار را که در دل شاعرشور به پا نموده را بسان شیرین به هنگام  عشوه‌گری با خسرو می‌داند و خویش را چون فرهاد در زیر سم شبدیز اسب خسرو پرویز:

مکحل چشم شور انگیز کرده *** چو شیرین عشوه با پرویز کرده

تن فایز چو فرهاد کمر کن *** لگد کوب سم شبدیز کرده

(همان، ص: 205)

فایز در دوبیتی زیر، هم به عیسی (ع) اشاره دارد که از پیامبران الهی است و هم به داستان شیخ صنعان پارسای زمانه و مقیم پنجاه‌ساله‌ی حرم و صاحب چهارصد مرید که در عشق دختر ترسا گرفتار آمد و برای رسیدن به یار به فرمان دختر مَی می‌نوشد، ترسایی می‌گزیند، قرآن می‌سوزاند و یک سال خوک‌بانی اش می‌کند:

بت عیسی سرشت و مه جبین *** ربوده هوشم از سر برده دینم

از آن ترسم شود فایز چو صنعان *** اگر گردد شبی خلوت نشینم

(همان، ص: 264)

در دوبیتی زیر نیز که نشان می‌دهد فایز حیران و سرگردان به دنبال یار گم‌گشته می‌گردد، یاری که در چشم شاعر به سان یوسف کنعان است و وجودش برایش چونان آب زندگانی، در بیت اول اشارتی به یوسف (ع) می‌کند و در بیت دوم به اسکندر و روانه شدنش به دنبال آب حیات:

سراغ جان جانان از که پرسم؟ *** نشان ماه کنعان از که پرسم؟

چو اسکندر به ظلمت رفت فایز ***گذار آب حیوان از که پرسم؟

(همان، ص: 184)

تلمیحات موجود در ترانه‌های فایز حکایت از آن دارد که وی با فرهنگ و تاریخ دینی و ملی آشنایی داشته و شاعر به فراخور حال برای غنا بخشیدن به شعر خویش از آن‌ها استفاده کرده است.‌