همینطور که مستحضر هستید گویشها و فرهنگ بومی در حال از بین رفتن هستند حفظ این رشتهها آسان نیست و مستلزم سرمایهگذاران کلان است شما چهکارهای مهمی و اساسی درزمینه ماندگاری زبان محلی بوشهری پیشنهاد میدهید؟
بزرگان قوم و بهاصطلاح ریشسفیدان باید آستین بالا بزنند و نگذارند اصالت و فرهنگ بومی استان دستخوش حوادث ناگوار گردد چهبسا در کردستان مردم تقاضا دارند که دروس به زبان کُردی تدریس شود در استانهایی که به زبان عربی صحبت میکنند این تقاضا را داشتند این نوع اعتقاد و بازگشت به اصل هستند البته ما نباید چنین خواستهای داشته باشیم ولی میتوانیم این تقاضا را داشته باشیم که ضمیمه کتاب فارسی و ادبیات اضافه گردد در هر استان که یکی از آدابورسوم هر منطقه بهصورت جزوه ای به دانش آموزان داده شود که حداقل با بعضی از کلمات محلی و بومی آشنا گردند و فکر نکنم این کار سختی باشد
بعد از صادق چوبک ، منیرو روانی پور و محمدرضا صفدری ...شاهد یک توقف در حوزه داستان در سطح ملی بودهایم کتاب گرگور چقدر میتواند خلع موجود پاسخ دهد؟
از عزیزانی که نام بردید شاید کمتر از آن چیزی که توقع داشتیم از واژگان محلی استفاده کردهاند و شاید امکانش نبوده است یا شرایط طوری بوده است که نتوانستهاند چنین کاری انجام دهند ولی در کتاب گرگور سعی بر این شده که کلمات و واژهها اصولاً بومی باشد بهطور مثال استفاده از کلمه " کیچه " که در فرهنگ فارسی کوچه اطلاق میشود شاید برای خیلی از بچههای ما گنگ باشد ولی باید ما در خانه و منزل که هستیم حداقل به کار ببریم که بچهها با این کلمات آشنا شوند.
حضرتعالی چقدر با آثار شاعرانی مانند سعدی ، حافظ ، مولانا ارتباط دارید؟
اینها بزرگان ادبیات فارسی هستند اگر بگویم نابغه ادبیات هستند گزافه نگفتهایم . بنده تااندازهای با آثار آنان آشنایی دارم چنانکه سعدی میگوید:
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
آنان دریای اطلاعات و معلومات بودهاند و به قول حافظ:
یوسف گم گشده بازآید به کنعان غم مخور کُلبه اِحزان شود روزی گلستان غم مخور
این بستگی به ما دارد که چگونه میتوان کلبه اِحزان را به کلبه شادی و خوشحالی تبدیل کنیم.
و مولانا میگوید:
روزها فکر من این است و همهشب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتم
او با این پیام ، که یک نوع پیام اجتماعی است خواسته زنگ بیداری را بنوازد که انسان نباید از زندگی غفلت کند البته بهعنوان نمونه اشعار آنها را بیان کردم.
و اِلا
هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم
شاعران بومی چطور ؟ اگر بخواهید تعریف خود را از منوچهر آتشی داشته باشید؟
بهراستی اگر او را اسطوره شاعران بوشهری بنامید بیراه نگفتهاید در شهر ما چهرههایی همچون آتشی ظهور کردهاند که شاید صدسال یکبار بتوان او را یافت در سطح ایران این شاعر بزرگ را میشناسند و اگرچه اوایل انقلاب به علت پارهای از ندانمکاریها برای او مشکلاتی ایجاد کردند که باعث رنجش و آزردهخاطری او شد حتی به سفارش بعضیها میخواستند از اینکه او را چهره ماندگار معرفی کنند جلوگیری شود که خوشبختانه قبل از وفات او در صداوسیما بهعنوان چهره ماندگار شناخته شد.
گاه نویسندگان یا شاعران در زمینهای به اوج میرسند و گاه در همان زمینه به تکرار . به نظر یک هنرمند باید چگونه در این زمینه پیش برود که به تکرار نرسند و اینکه چه پارامتر و یا مرزی وجود دارد که این دو ر از هم متمایز کنیم؟
این رفتار خود انسان است که میتواند ماندگاری شخص را ثبت کند گاهی در نوشتن داستانها اغراق صورت میگیرد که کار ناپسندی است هرکسی باید دستنوشتههای خود را طوری مطرح نماید که به دل بنشیند یکی از دانش آموزان به من گفت : در حال خواندن کتاب در خانه بودم که پدربزرگم کتاب را دید و نگاهی کرد و فوراً آن را برداشت و گفت : دخترم این کتاب باید به من بدهید چون خیلی داستانها زندگی انسان است و خصوصا با لهجه محلی است.
به پدربزرگ نگاه کردم و گفتم برای شما.
ماندگاری و اثبات خود بهعنوان یک نویسنده و نوشتن داستانهای نو و بدیع موجب توفیق فرد میشود کسانی به تکرار و روزمرگی می افتتد به علت نداشتن افکار جدید و عامهپسند.
چرا استان بوشهر در زمینه داستاننویسی و نمایشنامهنویسی خیلی مطرح نیست درحالیکه این مورد در شعر رقابت سختی بین دشتی و دشتستان و .... دیده میشود؟
فعالیت و تلاش روزافزون جوانان درد شتی و دشتستان باعث توفیق روزافزون آنان شده در شهر بوشهر آن فعالیت مستمر وجود ندارد شما گناوه را در نظر بگیرد مرکز تئاتر استان نام دارد چرا ؟ زیرا فعالیت فرهنگی در این شهر غیرقابلتصور است امّا در بوشهر آنگونه که بایدوشاید آن تلاش و کوشش لازم وجود ندارد در زمینه شعر محلی دشتی شاید بهعنوان پیشرو و لیدر استان باشد و هر وقت به صداوسیما مرکز بوشهر نگاه میکنید در برنامه شو نشینی شاعری از منطقه دشتی دیده میشود.
با توجه که سالیان سال در کسوت معلمی بودهاید خانوادهها چگونه میتوانند استعدادهای فرزند خود را کشف کنند؟ آیا صرفاً علاقه به کاغذ و مداد و نوشتن چند انشا نشانگر آینده روشن برای کودک در زمینه نویسندگی است؟
معلمی عشق است که توصیفناپذیر است معلم ها مانند شمع میسوزند و روشنی میبخشد و معلم ها پَلی هستند که بچهها از روی پل گذشته و راه دانش آموزان را هموار میسازد درباره سؤال باید گفت: خیر بیشتر بچهها حتی از نوشتن یک انشاء ساده عاجز هستند. حتی موضوعاتی مربوط به خودشان، مثلاً تابستان را چگونه گذراندند. یا آینده خود را چگونه ترسیم میکنید .دو خط که مینویسند بهاصطلاح ما به روغنسوزی میافتند و چیزی برای نوشتن ندارند خانوادهها خیلی کوتاهی میکنند و در این راه هیچ کمکی نمیکنند حتی خودشان بهجای فرزندان انشاءنویسی میکنند این کار موجب میشود که دانش آموزان بههیچعنوان به اندیشه و فکر خود رجوع نکند و به همین علت خسته از نوشتن.
دانش آموزان باید به نوشتن عادت کنند حتی در مورد سرنوشت خود شاید بتوان به آنها کمک کرد که امیدواریم زمینهای فراهم شود تا دانش آموزان به اینسو و سمت سوق پیدا کنند.
چه پیغامی به برنامهسازان تلویزیون دارید؟
صداوسیمای بوشهر در این زمینه خیلی کمکاری میکند مگر چه اشکالی دارد که افراد دیگری غیر از افرادی که در دایره فکری شما هستند مطرح شوند چگونه است که صداوسیما حتی در طول هفته یک بازی محلی یا یک فیلم مستند محلی یا فیلم داستانی محلی در برنامهاش نیست فقط دلخوش ما به برنامه شو نشینی است که شبها باعث دلخوشی مردم است حداقل در طول هفته روزهای جمعه فیلمهای که به لهجه محلی پخش میشد امّا در حال حاظر صداوسیما فعالیت چندانی در این زمینه ندارد زیرا افرادی که در این رسانه کار میکنند نمی خواهند فرد دیگری مطرح شود.
شاید خیلی از داستانهای گرگور را میتوان بهصورت فیلمنامه کوتاه بهصورت فیلم درآورد و در اختیار مردم قرارداد امّا متأسفانه بااینکه من بعضی از داستانها به کارگردان بوشهری احسان عبدی پور که دانشآموز خودم بود نشان دادم ولی خبری از او نشد شاید خواسته با این کار معلم خود را مورد لطف قرار دهند.